در مقاله قبلی درباره قدرت جادویی باور و باورهای محدودکننده صحبت کردیم. همانطور که میدانید باورهای ما، تاثیر بسیار زیادی بر کیفیت زندگیمان دارند. درباره دو باور محدود کنندهی شایع صحبت کردیم که این دو باور شامل “من به حد کافی خوب نیستم” و “من بدشانس هستم” میشدند.
در این مقاله قصد داریم درباره دو باور محدودکننده دیگر صحبت کنیم و راهکارهایی برای جایگزینی باورهای مثبت بیاموزیم. اگر ما باورهای مثبتی درباره خودمان و دیگران داشته باشیم، درصد موفقیتمان افزایش مییابد؛ و اگر ذهنمان را با باورهای منفی و محدودکننده پر کنیم، موفقیت از ما دور خواهد شد.
باور محدود کننده شماره سه: اگر خانواده ثروتمند داشتم، میتوانستم موفق شوم.
یکی دیگر از باورهای محدودکننده این است که “کاش خانواده ثروتمندی داشتم، آنوقت میتوانستم موفق شوم.” اما اگر جستجوی کوتاهی در بین افراد موفق جامعه داشته باشیم، به خوبی خواهیم دید افراد موفق زیادی در خانوادههای فقیر و متوسط به دنیا آمدند و حتی گاهی در شرایط بسیار سختی بزرگ شدند، اما همین افراد توانستند در بزرگسالی به موفقیت و ثروت زیادی برسند.
در حقیقت، این نوع تفکر که ” فقط فرزندان خانوادههای پولدار میتوانند به ثروت، موفقیت و خوشبختی برسند” یک باور اشتباه است و میتواند مانع از پیشرفت و موفقیت ما شود. البته من نمیتوانم تاثیرات مثبت خانواده ثروتمند را انکار کنم اما این دلیل نمیشود که افراد دیگر نتوانند به موفقیت یا ثروت دست یابند.
اگر بخواهیم به چند نمونه از افرادی که در کودکی در شرایط خوبی نبودند اما بعدها توانستند به موفقیت برسند، اشاره کنیم میتوانم از جیم کری کمدین مشهور نام ببرم که در سالهای کودکی و نوجوانیاش در شرایط خوبی زندگی نمیکرد و حتی مدتی او و خانوادهاش در یک ون کوچک میخوابیدند. علاوه بر جیم کری، میتوانیم سراغ چارلی چاپلین برویم.
این کمدین فوقالعاده را همه ما میشناسیم. یکی از نکات جالب توجه درباره چارلی این است که کودکی خوبی نداشت. پدرش فوت کرده و مادرش در یک بیمارستان روانی بستری بود. به خاطر همین چارلی مجبور بود در خیابان زندگی کند. اندو کارنگی هم یکی از غول های صنعت محسوب میشود اما او هم روزی یک پسر بچه فقیری بود که برای رسیدن به جایگاه خوب جنگیده است.
تعداد کسانی که در کودکی سختی کشیدند و در بزرگسالی به موفقیت رسیدند، کم نیست. میتوانید با کمی جستجو زندگینامه آنها را مطالعه کنید. همه این نمونه و نمونههای ایرانی مانند احد عظیم زاده و … نشان میدهند که میتوان در خانواده فقیر یا متوسط متولد شد اما به ثروت رسید.
بنابراین اگر همیشه این باور محدودکننده که ” کاش در خانواده ثروتمند متولد میشدم” یا “به خاطر فقر خانوادهام نمی توانم پیشرفت کنم و موفق شوم” در ذهن شما وجود دارد، بهتر است بدانید که این نوع افکار بهانهای بیش نیستند. ذهن شما به خاطر تنبلی یا هر دلیل دیگری این باورها را به شما تحمیل میکند و اجازه نمیدهد برای ساختن یک زندگی خوب تلاش کنید.
پس بهترین کار این است که هر وقت این فکر به ذهن شما رسید با خودتان بگویید: اگر دیگران توانستند در خانوادههای فقیر رشد کنند و ثروتمند شوند پس من هم میتوانم. در حقیقت بزرگترین مانع شما ذهن و باور منفیتان است اگر آن را تغییر دهید، دنیایتان تغییر خواهد کرد.
باور محدود کننده شماره چهار: خوشبختی دائمی نیست
من افرادی زیادی را میشناسم که همیشه منتظر یک اتفاق بد هستند. چون آنها معتقدند که نمیتوان همیشه در زندگی خوشحال و خوشبخت بود. به خاطر این نوع باور، اتفاقات بد سر از زندگی آنها درمیآورد و وارد زندگیشان میشود.
حتما این مورد را در اطرافیانتان مشاهده کردید که میگویند: زیاد نخند چون بعدش گریه میاد یا بعد از خنده گریه است.
این باور در خانوادههای ایرانی بسیار فراگیر است. حتی من به خاطر میآورم که در کودکی و نوجوانی همیشه منتظر بودم بعد از خنده زیاد، گریه کنم یا حتی اگر فیلمی تماشا میکردم و میدیدم که همه در آن فیلم خوشحال و خوشبخت هستند، هر لحظه منتظر بودم اتفاق بدی برای شخصیتهای آن فیلم بیافتد.
ذهن بیشتر ما همینطور عمل میکند و در دل اتفاقات خوب منتظر اتفاق بد است. اما این نوع باور میتواند سیب آسیب زیادی به شما وارد کند. هیچ جای قوانین جهان نوشته نشده که بعد از خنده، گریه خواهد آمد. این نوع افکار نه تنها درست نیستند، بلکه باعث جذب ناخوشیها به زندگیمان میشوند.
من سالهاست این باور محدودکننده را با این باور مثبت جایگزین کردم: هرچی بیشتر بخندم، خوشحالی بیشتری وارد زندگیام خواهم شد.
حتما این شعر مولوی را شنیدهاید:
خوش باش که هر که راز داند / داند خوشی خوشی کشاند
شیرین چو شکر تو باش شاکر / شاکر هر دم شکر ستاند
این شعر به خوبی مفهوم واقعی جهان را به ما نشان میدهد اگر شما شکرگزار و خوشحال باشید، نعمتها و خوشیهای بیشتر سمت شما میآید.
باید روی ذهنیت خودتان کار کنید. من افرادی را میشناسم که حتی در دل طوفان هم آرام هستند. اما در نقطه مقابل، دوستانی هم دارم که در بهترین لحظات زندگیشان، منتظر اتفاقات بد هستند. هر دو گروه، با ذهن خود کیفیت زندگیشان را انتخاب میکنند. پس حق انتخاب با خود شماست. خوشبخت و آرام باشید یا پر از تشویش و نگرانی عمرتان را سپری کنید.
اگر دوست دارید زندگی آرامی داشته باشید پس باورهای اشتباه و محدودکننده را دور بریزید و در ذهنتان باورهای خوب و انرژیبخش ایجاد کنید. این نوع باورها مانند سوخت عمل میکنند و باعث موفقیت شما میشوند.
اگر قصد تغییر باورهایتان را دارید، میتوانید این روش را به کار ببرید:
همانطور که قبلا اشاره کردیم، قدم اول برای تغییر باورهای محدودکننده، شناسایی این باورها است. همه زمینههایی را که در آنها دچار مشکل هستید، بررسی کرده و باورهای محدودکننده ذهنتان را پیدا کنید. سپس این باورها را نوشته و باورهای مثبت را هم جلوی آن بنویسید.
به عنوان مثال اگر شما فکر میکنید: دنیا پر از آدم های بد ذات است. این باور را در لیست باورهای محدود کنندهتان بنویسد و در لیست رو به روی آن، این باور مثبت را بنویسید: انسانهای خوب و مهربان زیادی در جهان وجود دارد.
اگر ذهن شما در برابر این باور مقاومت میکند، بهترین کار این است که سعی کنید خاطرات بدتان را مرور نکنید و به افراد خوبی که تا به حال در زندگیتان دیدهاید، فکر کنید. همچنین درباره انسانهای خوب مطالعه کرده و فیلم ببینید.
باید ورودیهای ذهنتان را با این باور مثبت پر کنید. این کار به شما کمک میکند تا کم کم باورتان تغییر کند. بنابراین، بهترین راه تغییر هر نوع باوری کنترل ورودی های ذهن از طریق صحبت کردن، مشاهده کردن، خواندن و… است.
حالا که با قدرت باور آشنا شدید و درباره چند باور محدودکننده رایج اطلاعاتی کسب کردید، راحتتر از قبل میتوانید باورهای محدود کنندهتان را شناسایی و آنها را تغییر دهید. تغییر باور نه تنها کار سختی نیست بلکه می توانید با کمی صبوری و بالابردن اطلاعاتتان به آسانی این کار انجام دهید و کیفیت زندگیتان را بهبود ببخشید.
دیدگاهتان را بنویسید