دیدن، یک نعمت است. اما دیدن داریم تا دیدن. برخی، ماجرای دیدن را به گسترهای که با چشمان فیزیکیشان قادر به درک آن هستند محدود میکنند. ولی برخی دیگر، با چشم دل میبینند و از قلبشان برای قدم برداشتن کمک میگیرند. چنین انسانهایی با روحشان هم مسیر هستند و با نگاهی عمیقتر به دنیا، دیگران و خودشان مینگرند.
در این گفتار به سراغ «روشن بینی» میرویم و سر از کار این واژه سر به تو، درمیآوریم، میزان نفوذش در زندگیمان را اندازهگیری میکنیم و راههایی برای دوستی عمیقتر با آن را پیشنهاد میدهیم. اگر فکر میکنید جای چیزی در زندگیتان خالی است، تا پایان این ماجرا با ما همراه باشید، شاید با چشم قلبتان بتوانید آن را پیدا کنید.
دوست داشتن زیبایی، دیدن روشنایی است.
ویکتور هوگو
» روشن بینی دقیقا چیست؟
روشن بینی یک معیار است. این معیار به ما نشان میدهد که در مورد خودمان، دنیای پیرامونمان و جهان چه نوع نگرشی داریم. روشن بینی به ما کمک میکند تا روندی رو به جلو را در پیش بگیریم. این فکر که به اندازه کافی خوب هستیم را بهانه نکنیم و واقعا برای زندگیمان و رسیدن به چیزی که میخواهیم دست به تلاش بزنیم. به دنبال این ماجرا، نقطههای قوت خود را قویتر کرده و نقطههای ضعفمان را بهبود ببخشیم.
» چرا به روشن بینی نیاز داریم؟
چون ما فقط جسم نیستیم. سوا از روحمان، حتی جسممان هم به شکلی که فکر میکنیم جامد نیست. سلولهای بدن ما در واقعیترین شکل خود، چیزی جز انرژی نیستند. ما میدانهای انرژی متحرکی هستیم که در کنار یکدیگر، روی یک کره خاکی و آبی معلق در فضایی بیانتها حضور داریم.
محکوم کردن خودمان به یک جسم، به کار کردن فقط برای پول درآوردن، به تحمل کردن، از خود گذشتن برای دیگران، نادیده گرفتن احساساتمان برای خوشایند غریبه و آشنا، درگیر کردن افکارمان با چیزهایی که دوستشان نداریم و حبس کردن خودمان در زندگی که از آن ما نیست، بدترین نوع شکنجه و سرکوب انرژی به شمار میرود.
هر حرکتی که بر خلاف احساس و افکار عمیق درونیمان برداشته شود، میدان انرژی ما را دچار اختلال میکند. وقتی این میدان از تعادلی که با آن به وجود آمده است خارج شود، به آهنربایی برای جذب تمام ناهماهنگیها تبدیل میگردد. در آن هنگام، چیزهایی که دوستشان نداریم، یکی پس از دیگری سر از زندگیمان درمیآورند و ما انگشت به دهان از رخ دادن این ماجرا تعجب میکنیم.
اهمیت دادن به روشن بینی به ما کمک میکند تا خودمان را فراموش نکنیم، از روی خودمان و خواستههای قلبمان رد نشویم و برای پرورش قدرتی که با آن متولد شدهایم از هیچ تلاشی غافل نگردیم. در این مسیر، احساس ما چراغی روشنگر است که راه را از چاه مشخص میکند.
وقتی در هر لحظه از زندگیمان، چه هنگام کار، چه همنشینی با دوستان یا خانواده یا چه زمانی که فقط با خودمان تنها هستیم، همگام با احساساتمان قدم برداریم، میدان انرژی خود را قدرتمند میکنیم و هر گاه که بر خلاف احساساتمان حرکت کنیم، میدان انرژی خود را سرکوب کرده و آن را نادیده میگیریم.
» روشن بینی در چه بخشهایی از زندگیمان نمایان میشود؟
روشن بینی، عنصری ثابت نیست، در طول زمان تغییر میکند و بخشهای متفاوتی از زندگیتان را در برمیگیرد. اگر روند تغییر شما مثبت باشد، روشن بینیتان در طول زمان افزایش پیدا میکند و اگر منفی باشد، یا در همین حد و اندازهای که هستید باقی میمانید یا اینکه دیدگاهتان محدودتر میشود.
البته این اتفاق خوبی نیست. چون هدف از تلاش برای روشن بینی، افزایش توانایی شما برای بیداری، آگاهی و دسترسی عمیقتر به انرژی و روشنایی است. در ادامه، با چند بخش جالب که روشن بینی روی آنها تاثیر مستقیم میگذارد آشناتر میشویم:
-
میانبری جذاب از روشنبینی به خودشناسی
روشن بینی به ما کمک می کند تا خودمان را بهتر بشناسیم، از درونیترین افکار و احساساتمان با خبر شویم، خودمان را بیشتر دوست داشته باشیم و برای خودمان وقت بگذاریم. این موضوع با «خودشیفتگی مزمن» فاصله زیادی دارد. عشق به خود، در مراقبت از خودمان، اهمیت دادن به جسم و روحمان، اعتبار دادن به احساساتمان و صادقانه رفتار کردن معنی میشود؛ اما خودشیفتگی به معنای پنهان کردن عیبها، غرور بیحد و حساب، فخر فروشی به دیگران، مجبور کردن آنها به پیروی از سبک زندگی ما و بالا بردن خودمان به اندازه یک الگو است.
-
فرصتی عالی برای الک کردن روابط کاری و زندگی
روشن بینی به ما کمک میکند تا نگاهی دوباره به روابطی که ساختیم بیندازیم، بخشهای اضافی و بیفایده آن را هرس کنیم و به بخشهایی که برایمان مهمتر هستند، پر و بال بیشتری بدهیم.
-
ملاقات با عشق واقعی
تلاش انسان برای تبدیل شدن به نسخهای بهتر از خودش، تلاش برای رشد و شکوفایی، مفید بودن و کمک کردن، مسیرهایی برای رسیدن به عشق است. چرا با وجود اینکه شغل دارید هنوز به دنبال کاری که دوست دارید میگردید؟ چرا زمانی که میتوانید صرف دیدن تکرار یک برنامه یا مسابقه کنید را به مطالعه کردن میگذرانید؟ چرا ورزش میکنید و معبد روحتان را زنده و سلامت نگه میدارید؟ چرا سوال میپرسید؟ شک میکنید، میاندیشید و به یقین میرسید؟
دلیل این همه افت و خیز، تمام تلاشها و حضوری که به دنبالش میگردیم، عشق است. اگر عشق در کارمان باشد، هر لحظهاش روحانی و باشکوه خواهد بود. اگر عشق در روابطمان باشد، بهشت را روی زمین خواهیم ساخت؛ اگر عشق در کلاممان باشد، به چراغی برای گمشدگان تاریکی تبدیل میشویم؛ اگر عشق در صدایمان باشد، نواهایی گوشنواز از حنجرهمان بیرون میآیند و اگر عشق در نگاه و افکارمان باشد، همانطور که راه میرویم، زیبایی را خلق میکنیم.
انسان از عشق است و تنها زمانی به سوی اصل خود قدم برمیدارد که دوباره با عشق، آشتی کند. اولین قدم در این مسیر، عشق به خود است. اگر خودمان را عاشقانه دوست داشته باشیم، در مسیر قلبمان قدم برمیداریم و زندگیمان در هر لحظه، معجزهای بس شگرف را به نمایش میگذارد.
-
یادآوری گنجهای فراموش شده و فرصتهای رها گشته
بخشی از مشکلات ما با خودمان و دیگران در این است که چیزی نهفته در وجودمان از تنهایی، طرد شدن و بیفایده بودن به شدت میترسد. ما میترسیم که فرصت دوست داشته شدن را از دست بدهیم و به همین دلیل در مورد عشق زندگیمان، چیزهای زیادی را تحمل میکنیم تا جایی که کارد به استخوانمان میرسد و از روح و شادیمان چیزی باقی نمیماند.
ما میترسیم که دیگر برای کسی مفید نباشیم به همین دلیل، کارمان را دو دستی میچسبیم، به هر نوع زورگویی به چشم نوعی تجربه مینگریم و باز هم تحمل میکنیم. از طرد شدن میترسیم و به همین دلیل، حرف دوستانمان را بیبروبرگرد میپذیریم و با طناب آنها به درون چاههای مختلف میرویم.
دیگر وقت آن رسیده است که از خواب هزار ساله بیدار شویم و از این سوءتفاهم بزرگ بیرون بیاییم. ما تنها نیستیم، تا زمانی که خودمان نخواهیم از جایی که ارزشش را داشته باشد، طرد شدنی هم نیستیم و هرگز به عنصری بیفایده تبدیل نخواهیم شد. چون وجودمان سرتاسر روشنایی، برکت و فایده است. همیشه و در هر لحظه از زندگیمان کسی هست که پابهپای ما قدم بر میدارد، دستمان را میگیرد، عاشقانه دوستمان دارد و بزرگترین طرفدار ما است.
فرقی نمیکند که او را به حساب بیاوریم یا نه، چون او بدون توجه به عشقی که از ما میگیرد یا نمیگیرد دوستمان دارد. او ما را ارزشمند متولد کرده است و دوست ندارد ببیند که ما خودمان را بیارزش در نظر میگیریم. اگر این عشق بزرگ و الهی را به یاد داشته باشیم دیگر خودمان را پیش چشم انسانهای دیگر خار و کوچک نمیکنیم، چیزی را تحمل نکرده و در برابر زورگویی به هر شکل و شمایلی که داشته باشد، تاب نخواهیم آورد.
این ماجرا، یکی از میوههای روشن بینی است. وقتی به آن توجه کنیم، به خودمان برگردیم و از درون برای چیزی که هستیم احترام قائل باشیم، افرادی هماهنگ، عاشق، بینظیر و دوست داشتنی را به سمت خود جذب خواهیم کرد و این کار را نه با زور بازو یا بلندی صدا بلکه با افکارمان انجام میدهیم.
آنگاه که خویشتن را فراموش کنیم، همه چیز ما را فراموش خواهد کرد.
یوهان گوته
» چگونه غلظت روشن بینی را در زندگیمان بیشتر کنیم؟
هیچ روش خاصی برای رسیدن به روشن بینی وجود ندارد. این مسیری است که هر کس به تنهایی و از درون خود، آن را آغاز میکند. پیمودن این مسیر به میزان عطش شما برای تغییر کردن بستگی دارد. روشن بینی، نوعی بیداری است. شما وقتی آن را تجربه میکنید که دست از تعصبهای چندین و چند ساله، پیرویهای کورکورانه و لجبازیهای بچهگانه بردارید. وقتی که ذهنتان را به روی دیدگاههای مثبتِ تازه باز میکنید و اجازه میدهید که هوایی تازهتر در محیط ذهنتان به گردش دربیاید.
شاید گذراندن روزگار در هوای مرده ذهنتان شما را مسحور خودش کرده باشد و از وزیدن این هوای تازه، لرز بر وجودتان بیفتد. اما این ماجرا، نویدی روشن برای تحول و تفکر است. افکار جدیدتان، شما را محک میزنند، ذهنتان را به چالش میکشند، مرزها و محدودیتهای درونیتان را در هم میشکنند و شما را با نسخهای تازه از خودتان آشنا میکنند.
با این وجود، دستمان چندان هم خالی نیست. کسانی که در این مسیر قدم برداشتهاند، از چند ابزار استفاده کردند. شما هم میتوانید این ابزارها را در مسیر خود به کار بگیرید. اما آنها چه هستند؟ برایتان خواهیم گفت:
-
مراقبه کنید
تکراری است؟ البته. اما واقعیتی است که آن را به راحتی پشت گوش میاندازیم. درست مانند این توصیه که میگویند: «ورزش کنید تا عمری طولانیتر و جسمی سالمتر داشته باشید.» شاید توصیه به مراقبه کردن کمتر از ورزش کردن باشد. چون روشی است که به طور مستقیم روی روح شما تاثیر میگذارد. گذشته از این، برخی با این بهانه که: «من به اندازه کافی عبادت میکنم و نیازی به این روشها ندارم» خودشان را راحت میکنند.
غافل از آنکه بیشتر عبادتهای معمولی ما، فهرستی بلندبالا از گله و شکایتها، درخواستها، التماسها و حتی گاهی دستورهایی است که به سوی پروردگار روانه میداریم. پس روحمان چه؟ در این میان، ما نیاز روحمان به رشد را با درخواستهایی که داریم اشتباه میگیریم. اگر از اهالی دل باشید به خوبی میدانید که انسان میتواند در هر قدم از زندگیاش مراقبه کند. مراقبه عبادت است و عبادت نوعی مراقبه.
اگر به روشن بینی خود اجازه حرکت بدهید، در هر قدم از زندگیتان در حال دعا کردن خواهید بود. البته نه به این دلیل که چیزی میخواهید یا کارها طبق روالتان پیش نمیروند. شما دعا میکنید چون روحتان به آن وضعیت روحانی نیاز دارد. در مراقبه کردن، لبها را ورمیچینیم و با زبان افکارمان سخن میگوییم؛ تمرکز میکنیم، از حصار وجودمان بیرون میآییم و با طبیعت یکی میشویم.
برای مراقبه کردن به زمان خاصی نیاز نداریم. هر زمان که خودمان را با خودمان تنها یافتیم، میتوانیم مراقبه کنیم. گاهی این ماجرا به هنگام نوشیدن یک استکان چای رخ میدهد، گاهی وقتی که اجازه میدهیم باد از کنار گوشمان عبور کند یا باران روی لباسمان بنشیند. ما انرژی هستیم و هنگامی که دست از گله و شکایت برمیداریم و افکار و اعمالمان را به سوی سپاسگزاری کردن تغییر مسیر میدهیم به یک دعا تبدیل میشویم.
-
به دنبال خود واقعیتان بگردید
معمولا وقتی صحبت از «خود واقعی» میشود افراد مختلف، واکنشهای متفاوتی نشان میدهند؛ مثلا برخی میگویند: «خود واقعی دیگر چیست؟ من خودم هستم دیگر!» یا برخی دیگر میگویند: «من وقت این کارها را ندارم باید پول دربیاورم.» خود واقعی ما، کسی است که او را نادیده میگیریم و زیر خروارها اگر و باید و نباید، دفنش میکنیم. او کلیددار گنج زندگی ما است اما وی را به رسمیت نمیشناسیم و تا زمانی که سرمان به سنگ نخورد نیمنگاهی هم به او نمیاندازیم. او همراستا با قلبمان قدم برمیدارد و از آنجا که ما خیلی عاقل هستیم کاری به کار خواستههای عجیب و غریب قلبمان نداریم. چون وقتمان را که از سر راه نیاوردهایم. ما باید در مسابقه کار، زندگی و عشق، نفر اول شویم.
» چرا در مقابل روشن بینی خود واقعیمان مقاومت میکنیم؟
ساده است، چون خود واقعی ما حرفهای عجیبی میزند؛ مثلا میگوید که ما میتوانیم با انجام دادن کار مورد علاقهمان به موفقیت و ثروتی عظیم برسیم و در عین حال، رنج کار کردن را به دوش نکشیم یا حتی بدتر، به ما میگوید که باید به دنبال عشق واقعی بگردیم و فرصت گذراندن روزگار با آدمهای مناسب را به دیگران واگذار کنیم. او میگوید که زندگی، میدان جنگ نیست و ما زمانی در آن به شادی و حتی پیروزی میرسیم که دست از رقابت و جنگیدن با خودمان و دیگران برداریم.
از نظر او زمانهایی که برای خودمان یا سپری کردن با خانوادهمان کنار میگذاریم ارزشمندترین لحظههای عمرمان هستند و در گنجینه خوشیهای روحمان ثبت میشوند.
اما چه کسی به حرف این موجود عجیب و غریب گوش میدهد؟ شاید فقط برخی انسانهای دیوانه که عقلشان را در طاقچه ذهنشان جا گذاشته باشند به چنین مخلوقی روی خوش نشان میدهند. لحظهای صبر کنید… اگر خوب نگاه کنیم، انسانهای عاقل در تاریخ، کار خاصی انجام ندادهاند. در حقیقت، تمام تحولها، تغییرهای جهانی، نگرشهای انسانساز، رشدها، ساختنها، آباد کردنها و گامهای بلند به سوی آینده توسط انسانهای دیوانهای انجام شدهاند که فکر میکردند میتوانند دنیای خودشان را تغییر دهند.
آنها تعداد انگشت شماری بودند که بیلی بزرگ برداشتند و خود واقعیشان را زیر نُچنُچ کردنها و نگاههای تاسفبار دیگران از زیر خروارها تعصب و تفکر عاقلانه بیرون کشیدند و به آن بها دادند. این دیوانهها دنیا را به جایی بهتر برای زندگی کردن من و شما تبدیل کردند و هنوز هم با تمام قدرت در مسیری که خود واقعیشان به آنها نشان میدهد قدم برمیدارند و از روشن بینی خود محافظت میکنند. با وجود آنکه تعدادشان کم است اما تاثیر کارهایشان در قلب زندگی مردم نفوذ میکند.