فرمول موفقیت، مفهومی ساده دارد که در داشتن هدف و برنامه برای رسیدن به آن خلاصه میشود. اما این تنها یک درک سطحی از موفقیت است. در حقیقت، در لایههای زیرین این فرمول، استراتژیهای جنگی فراوانی قرار گرفتهاند و موفقیت شما در گروی استفاده درست از این استراتژیها نهفته است.
در قسمت دوم از جستجویمان در مورد بهترین استراتژیهای جنگی برای به دست آوردن موفقیت به سراغ نکتههای کوچکی میرویم که تاثیرهای بزرگی میگذارند. با ما همراه باشید.
اینکه بعضیها به موفقیتهای بزرگی دست پیدا میکنند اثبات کننده این است که دیگران هم میتوانند به آن موفقیتها برسند.
آبراهام لینکلن
» به رفتارها نگاه کنید نه سخنها
انسان، سرشار از سخن است. ما سخن میگوییم تا شنیده و حتی دیده شویم. اما این سخن گفتن بدان معنا نیست که واقعا حرفها و عملمان در یک راستا قرار دارند. به همین دلیل باید همیشه نگاهمان به اعمال دیگران و نتیجه کارهایشان باشد نه حرفهایی که میزنند و ادعاهایی که پشت سر هم از خودشان و تواناییهایشان ردیف میکنند.
حتی این موضوع در مورد خودمان هم صدق میکند. چون گاهی ما دیگران را بیشتر از خودمان میشناسیم و حتی از واکنشهای خود تعجب میکنیم. یادتان باشد، شاید زبان به سمت دروغ گفتن تغییر جهت دهد اما رفتارها دروغ نمیگویند.
به قول «دکتر دیوید جی. شوارتز»: «اندازه مهم واژگان هر شخص، اندازه یا تعداد واژگانی نیست که او به کار میبرد. تنها چیزی که در واژگان یک نفر به حساب میآید، اثری است که واژگان و اصطلاحهای او بر تفکر خودش و دیگران میگذارد.»
» به فرسنگها جلوتر از پیش پای خودتان بنگرید
با وجود آنکه بسیاری از ما داشتن هدف و استراتژی برای رسیدن به آن را کاری پسندیده و تنها راه تغییر زندگی کنونی خود میدانیم اما کمتر پیش میآید که واقعا برای اهداف خود چشماندازی داشته باشیم و به سمت آن قدم برداریم. بیشتر ما چشمهایمان را به کفشهایمان دوختهایم و انتظار داریم که با این وسعت دید محدود بتوانیم قلههای زندگیمان را فتح کنیم.
صد البته، هر چیزی که وارد قلب ما میشود دستیافتنی است؛ وگرنه هرگز به ذهنمان خطور نمیکرد که آن مقصد را به عنوان هدف خود انتخاب کنیم. در حقیقت، نکته مهم و مانعی واقعی که سر راه اهدافمان قرار گرفته خود ما و استراتژیهای اشتباهی است که بدون گرفتن درسی از آنها مدام تکرارشان میکنیم.
گذشته از این ما فکر میکنیم که کارهایمان تنها روی خودمان یا در نهایت نزدیکترین کسانی که با ما در ارتباط هستند تاثیر میگذارند. ما فراموش کردهایم که همه انسانها به یک ذهن جاری در جهان متصل هستند و هر عمل ما روی این زنجیره تاثیر مستقیم میگذارد. یک نفر میتواند به تنهایی طرز تفکر میلیونها نفر را تغییر دهد، آباد کند یا ویران سازد.
وقتی تفکر کلان را جایگزین کوتهنگریهای همیشگی خود کنیم، قبل از زدن هر حرفی، برداشتن هر قدمی و آشنایی با هر انسانی، به تاثیر آن روی خودمان و دیگران میاندیشیم و سپس تصمیم به سخن گفتن، اقدام کردن یا آشنا شدن میگیریم. همین اقدام کوچک میتواند زندگی ما را در مسیر کاملا متفاوتی قرار دهد.
» غیرقابل پیشبینی باشید
زندگی در قرن ۲۱، انسانها را بیش از پیش به هم شبیه کرده است. همین موضوع باعث شده که آنها ناخودآگاه گارد خود را بالا بگیرند تا از این راه بتوانند از خودشان در برابر انسانهایی که به هزار دوز و کلک مدرن مجهز شدهاند محافظت کنند. وقتی با چنین انسانهایی سر و کار دارید، هر چقدر هم که صبر کنید ممکن است واکنش خاصی از آنها مشاهده نکنید.
چون آنها عادت کردهاند که بسیار محتاطانه زندگی کنند. به همین دلیل، برای خرید مثلا یک گلدان پلاستیکی، ساعتها در میان وبسایتهای مختلف جستجو میکنند تا مبادا کسی وجود داشته باشد که نمونهای ارزانتر و بهتر را ارائه دهد و آنها در بیخبری خود به سراغ یک گران فروش بروند که هدفی جز خالی کردن جیبشان ندارد. البته محتاط بودن به خودی خود چیز بدی نیست و اگر در جای خود و به اندازه مورد استفاده قرار بگیرد، حتی میتواند نجات دهنده باشد.
اما موضوع وقتی پیچیده میشود که شما در مقابل یک دوجین انسان محتاط با ادعای همهچیز دانی قرار میگیرید و قرار است با آنها کار کرده یا مدتی را در کنارشان زندگی کنید. در این صورت بهترین استراتژی ممکن این است که به دیوار دفاعی آنها حمله کنید و با اقدامهایی غیرقابل پیشبینی آنها را از لاک دفاعی خودشان بیرون بکشید.
هر چقدر که رفتارهای شما بیشتر غافلگیر کننده باشند، آنها بیشتر خلع سلاح میشوند و سد دفاعی روانیشان راحتتر در هم میشکند. این کار به شما فرصتی میدهد تا دشمن را به دوست تبدیل کنید، پیروز مذاکرهها باشید و به موفقیت مد نظرتان برسید.
باید در تفکر و تامل کُند باشید و در عمل، نهایت سرعت را به جریان بیندازید.
ناپلئون بناپارت
» میدان نبرد را صحنهسازی کنید
بازی کردن در میدان حریف، یعنی دادن یک امتیاز به او. چون حریف شما از چموخم صحنه نبرد، راههای بکر برای فرار و نقطههایی که میتوانند شما را در وضعیت آسیبپذیری قرار دهند آگاه است. برای جلوگیری از این ماجرا باید ابتکار عمل را در دست بگیرید و خودتان مکان مورد نظر برای نبرد را مهیا کنید.
هر چقدر که این مکان برای حریفتان ناشناختهتر باشد، او را در وضعیت ضعیفتری نسبت به شما قرار میدهد. در این حالت میتوانید کنترل بخش قابل توجهی از جریان نبرد را در دست بگیرید.
به قول «سن تزو»: «کسی در میدان نبرد برتر از دیگران است که حریف خود را به یک عروسک تبدیل کند نه اینکه خودش به عروسکی در دست دیگران تبدیل شود.»
» از تکنیک شبیهسازی برای تمرین ذهن خود استفاده کنید
ذهن شما، ارتشی است که پیش از همه ارتشهای بیرونی به میدان کارزار قدم میگذارد. اگر ذهنتان آمادگی حضور در این میدان را نداشته باشد، با اولین نهیب حریفتان، دست و پای خود را گم میکنید و در سراشیبی شکست قرار میگیرید.
برای جلوگیری از این کار باید قبل از اینکه یک نبرد به وجود بیاید، شرایط را برای ذهن خود شبیهسازی کرده و واکنشهای درست را تمرین کنید. به این ترتیب، قدرت ذهنی خود را پویا نگه میدارید و به هنگام نیاز، واکنشی برنامهریزی شده و درست را از خودتان نشان میدهید.
» با گروه باشید اما خودتان را فراموش نکنید
تمایل انسانها به حضور در گروههای مختلف، نیازی طبیعی است. چون انسان موجودی اجتماعی است که تنها با زندگی کردن در کنار همنوعانش میتواند بقای خود را حفظ کند. اما این بودن در کنار دیگران یک اشکال بزرگ دارد و آن تحت تاثیر قرار گرفتن انسانها از یکدیگر است. به همین علت باید از ذهن خود در برابر اطاعت بیچون و چرا از نظرهای گروه محافظت کنید.
تنها در این صورت میتوانید به هنگام گرفتن تصمیمهای اشتباه گروهی، روشنگری خود را حفظ کرده و در مسیری که چشمانداز درستی دارد باقی بمانید.
» مراقب تصویری که از خودتان میسازید باشید
هر یک از ما با رفتار، منش و نمایش نتیجه کارها و واکنشهایمان تصویری از خودمان را در ذهن دیگران میسازیم. این تصویر ذهنی از یک فرد به فرد دیگر متفاوت خواهد بود.
مثلا تصویری که مادرمان از ما در ذهنش دارد با تصویری که کارمندمان دارد بسیار متفاوت است. شما باید کاری کنید که تصویر شما در ذهن حریفتان با ابهت، کمی تا قسمتی جدی و حتی گاهی ترسناک باشد. به این ترتیب میتوانید بدون اعلان جنگ و درگیر شدن با هزینههای فراوان کارزار، حریف را از ورود به میدان نبرد منصرف کنید.
» وقتی کوچک هستید به سراغ نقطههای ضعف بروید
گاهی ناگزیر به شرکت در نبردهایی میشوید که هیچ عدالتی در آنها وجود ندارد. مثلا حریف شما در میدان کارزار، چندین برابر شما نیرو دارد و میتواند با یک بشکن زدن، شما را از صحنه نبرد به در کند. آیا در این جور مواقع، باید پرچم سفید را بالا ببرید و خودتان را تسلیم کنید؟
برگههای تاریخ پر است از ارتشهای کوچکی که خیل عظیمی از مردان کارکشته حریف را از میدان به در کردهاند. راز این پیروزی شیرین در قویتر کردن نقطههای قوت خودتان و حمله کردن به نقطههای ضعیف حریفتان است. هر چیزی غیر از این شما را به نتیجهای که همگان انتظارش را دارند میکشاند.
برخی از مردم به هنگام گیر افتادن در چنین شرایطی و دیدن نقطههای قوت حریفشان دست و پای خود را گم میکنند. در آن وضعیت آنها دچار نوعی نابینایی ناخواسته میشوند و هیچ اثری از نقطههای قوت خود را نمیبینند. یادتان باشد، کوچک بودن ضعف نیست. بلکه نداشتن اطلاعات و چشمبسته به جنگ حریف رفتن ضعفی است که نتیجهای جز شکست را به دنبال ندارد.
در دنیای طبیعت، فیل با آن هیکل بزرگ و ستبرش از یک موش کوچک میترسد. آیا موش توانایی دیدن جثه بزرگ فیل را ندارد؟ آیا حدس نمیزند که ممکن است زیر پای فیل از بین برود؟ اما با این حال، موش با شجاعت به سمت فیل یورش میبرد چون از نقطه ضعف این حریف بزرگ به خوبی خبر دارد.
بدون شک، این تنها یک مثال است و در مثال جای بحث نیست. اما الگوی قابل برداشت از این ماجرای واقعی، همان چیزی است که به آن «استراتژی مرکز گرانش» میگویند. یعنی نقطه ضعف حریف را پیدا کن و با تمام قدرت به آن یورش برو.
» شیپور را کنار بگذارید
در گذشته رسم بر این بود که هر دو طرف مبارزه قبل از آغاز نبرد در شیپورهای بزرگی میدمیدند تا از این راه هم در دل سربازهای حریفشان ترس بیندازند و هم اعلام وجود کنند. اما اکنون زمانه تغییر کرده است و بهترین استراتژی، حرکت در تاریکی و سکوت است. شما نباید یک بلندگو در دست بگیرید و تکتک کارها، فکرها و چشماندازهای خودتان را به گوش جهان برسانید، این کار باعث میشود که قبل از آغاز نبرد، شکست را تجربه کنید.
چون حریفهای شما هم چشم و گوش دارند و میتوانند با آرامش و حوصله فراوان برای نقشههای شما ضدحملهای جانانه ترتیب بدهند. سعی کنید همیشه در هالهای مرموز از اطلاعات باقی بمانید و در عوض حریف خود را با عملهای انجام شده غافلگیر کنید.
» به دنبال عمیقترین پیروزی باشید
یکی از بهترین و اثرگذارترین پیروزیها در میدان نبرد، هنگامی رخ میدهد که حریفتان بدون جنگ و جدل تسلیم میشود. شاید در نگاه اول، راه رسیدن به این پیروزی را در ابزارها یا به رخ کشیدن قدرتتان ببینید. اما در حقیقت، این پیروزی تنها از طریق نفوذ ایدهها به ذهن حریفتان به دست میآید. جامعه بشری به وسیله افکار اداره میشود. این شکل از نبرد به تمرین، قدرت ذهنی و توانایی سخنوری بسیار زیادی نیاز دارد. در واقع، پیروزی بدون نبرد، بسیار سختتر از پیروزی با چوب و چماق است.
مبارز واقعی کسی است که ایدههای خود را چنان ماهرانه در ذهن حریفش قرار میدهد که او با خود فکر میکند این ایده از همان ابتدا از آن خودش بوده است. گاهی حریف شما در این نبرد، فرزندتان است که به هیچیک از نصیحتهای شما گوش نمیدهد یا یکی از شرکتهای رقیبتان است که از سروکله زدن با شما خسته نمیشود.
باید سعی کنید از واژههایتان به جای صدای بلندتان برای متقاعد کردن آنها استفاده کنید. در این صورت میتوان گفت که تفکر عمیق شما و روحیه سلحشوریتان راهی از میان بیراههها برایتان گشوده است.
» لذت شیرین تحول
اگر خودتان را یک ماهیگیر که در قایقش نشسته است در نظر بگیرید، آنگاه ماهیها هدفهایی هستند که برای رسیدن به آنها باید از روشهای مختلفی استفاده کنید. این روشهای مختلف، همان استراتژیهای جنگی هستند. به این استراتژیها به چشم یک ابزار نگاه کنید و هوشمندانه آنها را به کار بگیرید. یادتان باشد، شما نباید در ابزار خود غرق شوید یا تصور کنید که در میدان مبارزه گیر افتادهاید.
باید با خودتان تمرین کنید که از بیرون ماجرا به آن بنگرید و بدون هیجانزده شدن به دنبال حقیقت پنهان در آن بگردید. وقتی صداهای درون و بیرون خودتان را خاموش میکنید، توانایی خواندن ذهن خودتان و دیگران را به دست میآورید. در این حالت، شما از یک مبارز معمولی به یک استاد تبدیل شدهاید و پروانه وجودتان، شمایل واقعی خود را پیدا کرده است.
- نظر شما چیست؟
- از میان استراتژیهای گفته شده در این دو گفتار، کدامیک را به عنوان یکی از قانونهای جدید زندگیتان انتخاب میکنید؟
- فکر میکنید در چه زمینههایی بتوان از استراتژیهای جنگی گفته شده نهایت استفاده را کرد؟
دیدگاهتان را بنویسید