خواندن تجربه انسانهایی که صدها سال مشغول انجام یک کار بودهاند به ما درکی عمیق نسبت به آن کار و تفکری که با آن زندگی میکردهاند میدهد. تجربهها بسیار ارزشمند هستند. چون تمدن را به وجود میآورند. در قسمت قبل با هم چند نکته مهم بورسی و درسهایی از موفقیت که در دل آنها پنهان شده بودند را بررسی کردیم. در قسمت پایانی، به چند نکته و درسنامه دیگر اشاره میکنیم. امیدواریم از این نکتههای مهم، توشههایی پرحاصل را دستچین کنید.
قسمت اول مقاله: ۹ نکته مهم در بازار بورس که مسیر موفقیت را هموارتر میکنند
درآمد زیاد بهترین توصیهای است که من تا به حال برای شادمانی شنیدهام.
جین آستین، نویسنده
» نکته چهارم: به افراد فرا اعتماد، اعتماد نکنید
بازار بورس، پر از هیجان و ریسک است. یکی از دلایل این ماجرا در کنار هم قرار گرفتن توصیههای خوب و بد و سختی تمیز دادن آنها از یکدیگر است. البته وقتی چند سال در این بازار کار کنید، کمکم متوجه میشوید که کدام توصیه، خوب و شنیدنی و کدام یک، بد و مخرب است.
یکی از راههای تشخیص توصیههای بد در بازار سرمایه، توجه کردن به واژههایی است که توصیهکننده از آنها استفاده میکند. مثلا میگوید: «من صددرصد مطمئن هستم که ارزش فلان سهم در عرض چند ماه چندین برابر میشود!» این سخن مانند آن است که به یک فرد گمشده در بیابان، آدرس یک سراب را بدهند و به او بگویند: «من صددرصد مطمئن هستم که اگر خودت را به آنجا برسانی سیراب خواهی شد!»
» قدرت قضاوت خود را به فرد دیگری واگذار نکنید
در زندگی همه ما زمانهایی پیش میآید که زیر فشار مسئولیتها در حال خُرد شدن هستیم. در این جور مواقع، از ته دل آرزو میکنیم که ای کاش کسی پیدا شود و به جای ما تمام تصمیمهای مهم و سخت را بگیرد. اگر معجزهای میشد و چنین فردی سر راهمان قرار میگرفت باز هم دردی از ما دوا نمیشد.
چون چیزی که آن فرد انجام میدهد، فقط گرفتن تصمیم و قضاوت کردن به جای ما است. در نهایت او میرود و ما باید با نتیجه تصمیمها و قضاوتهایی که ذرهای در آنها شرکت نداشتیم به تنهایی روبهرو شویم. پس اگر قرار است مسئولیت یک تصمیم را به عهده بگیریم، چه بهتر که این کار را با قضاوت خودمان انجام دهیم.
حتی مهربانترین و دلسوزترین افرادی که در کنارمان زندگی میکنند هم مسئولیت تصمیمهایی که به جای ما و برای ما میگیرند را تقبل نمیکنند. پس بهتر است به جای ترسیدن، شجاعت را به یاری بطلبید و در میدان نبرد، جانانه مبارزه کنید.
» نکته پنجم: در مقابل رفتار جمعی مقاومت کنید
بورس، جامعهای از انسانهای آیندهنگر است که برای ساخت یک آینده بهتر دور هم جمع شدهاند. اما این بدان معنا نیست که آنها فارغ از تمام رفتارهای انسانی خود و با ذهنیتی برتر به معامله مشغول میشوند. اقتصاد رفتاری نشان میدهد که سرمایهگذاران بازار سرمایه نیز به شکلی کاملا روشن، تفکر نادرست را در معاملههای خود پیاده میکنند.
یکی از این تفکرهای نادرست، احترام به تصمیم گروه و رفتار گلهای است. در واقع، سرمایهگذارانی که دچار رفتار گلهای میشوند بدون آنکه بفهمند از تصمیم جمع زیادی از سرمایهگذاران پیروی میکنند. مثلا اگر فلان سهم در صف فروش قرار بگیرد، آنها هم سهم خود را برای فروش میگذارند و اگر سهم در صف خرید قرار بگیرد، دار و ندار خود را روی خرید آن سهم میگذارند.
در این وضعیت روانی، آنها قدرت تحلیل خود را در خانه جا میگذارند و با قدرت احساس خود، مشغول معامله میشوند. همان طور که به نظر میرسد، سرنوشت آنها به دست کسانی رقم میخورد که در راس این گله قرار میگیرند.
اگر آنها سقوط کنند، بقیه هم به قعر دره میروند و اگر شانسی برای رسیدن به قله داشته باشند، آنها هم پیروز میشوند. اما متاسفانه در بیشتر موارد، شانس سرمایهگذاری که به این شیوه معامله کرده است به چیزی جز لذت بردن از منظره دره ختم نخواهد شد.
» رفتار و تصمیم یک جمع را بدون تحلیل دنبال نکنید
در میان لحظههای معمولی زندگی ما هم موقعیتهای بسیاری پیش میآیند که دوست داریم بدون فکر کردن فقط از نظر جمع پیروی کنیم. البته این موضوع، بیشتر از آنکه نتیجه تنبلی ما باشد، نوعی مکانیزم رفتاری خودکار است. اهالی تلویزیون، از این موضوع برای برنامههای دوربین مخفی خود هم استفاده کردهاند.
مثلا در یک پیادهرو، فردی با احتیاط از روی یک نخ که وجود خارجی ندارد، رد میشود. نفر پشتی او بدون اینکه در مورد این موضوع فکر کند، همان رفتار را تکرار میکند و با احتیاط از روی آن نخ ذهنی عبور میکند. شاید این موضوع در قالب یک برنامه تلویزیونی خندهدار باشد اما وقتی پای تاثیرهای منفیاش به زندگیمان باز میشود میفهمیم که تلخیاش بسیار بیشتر از این حرفها است.
در واقع، کاری که ما باید انجام دهیم این است که خودآگاهی خود را افزایش دهیم تا بتوانیم جلوی این عکسالعملهای خودکار و بدون فکر را بگیریم. شاید در ابتدا، انجام این کار نمونه روشن ضربالمثلهایی همچون: «ساز مخالف زدن» یا «شنا کردن خلاف جهت رودخانه» باشد. اما وقتی پای خوشبختی، شادی، آرامش و آزادی مالی زندگیمان در میان باشد باید این کار را انجام دهیم.
سرمایهگذار بازنده به دنبال یک فرصت باد آورده است. او به ندرت قبل از خرید خود مطالعهای عمیق و اساسی انجام میدهد. تمام تحقیقات او منحصر به آخرین نکته داغ پیشنهادی از سوی یک کارگزار یا مشاور یا روزنامه روز قبل است.
وارن بافت، سرمایهگذار و اقتصاددان
» نکته ششم: بازیچه حجمهای مشکوک نشوید
«حجم مشکوک» یک بازی معاملاتی است که هدف آن دستکاری غیرطبیعی قیمت یک سهم است. معمولا این اتفاق زمانی میافتد که در یک نماد به صورت غیر عادی شاهد افزایش حجم معاملات باشیم.
مثلا ممکن است حجم معاملات یک نماد در روز گذشته ۱۰۰ هزار سهم و امروز بیش از یک میلیون سهم باشد. با وجود اینکه شاید معاملات بلوکی در افزایش حجم معاملات دست داشته باشند اما باید با کمک گرفتن از تحلیلها سرمایه خود را از این بازی معاملاتی دور نگه داریم.
» یک خوشبین عاقل باشید
خوشبینی یک ویژگی خوب و پسندیده است که به ما کمک میکند به چهره خوب ماجراهای اطرافمان بنگریم. اما تردیدها هم به جای خود از ما و چیزهایی که برایمان مهم هستند محافظت میکنند. نگه داشتن حد تعادل در خوشبینی و تردید میتواند ما را به سمت برداشتن قدمهایی عاقلانه و سودمند هدایت کند.
» نکته هفتم: تعصب روی یک سهم مساوی با شکست است
گاهی پیش میآید که سرمایهگذاران بورس دچار نوعی وضعیت روانی میشوند و در پی آن روی یک نماد خاص به شکلی غیر طبیعی و جانبدارانه تاکید میکنند.
در این وضعیت، سرمایهگذار تا جایی پیش میرود که ممکن است تمام دارایی خود را برای خرید سهمهای یک نماد وارد بازار سهام کند و خطر تکسهم شدن را به جان بخرد. معمولا این وضعیت برای سهامدارانی رخ میدهد که بررسی زیادی روی یک سهم انجام دادهاند و از تحلیل وضعیت کلی بازار و حتی تحلیل سایر سهمها غافل ماندهاند.
به همین دلیل، فکر میکنند سهمی که روی آن سرمایهگذاری کردهاند بهترین است و حتی اگر دچار ریزشهای سنگین شود باز هم میتواند به روزهای اوج خود بازگردد. این موضوع، خیال خامی بیش نیست که تنها باعث شکست مالی سهامدار میشود.
» تعصب در زندگی، چشم اندیشه را کور میکند
تعصب، یکی از دردهای قدیمی تمدن است. انسانهای بسیاری در طول تاریخ بشریت به دلیل آتش خشم برخواسته از تعصب، جان خود را از دست دادهاند. وقتی روی یک فکر، باور، عقیده یا حتی یک فرد، احساس تعصب میکنیم، عقل و منطق را به دوردستها تبعید کرده و فقط از میان دریچه تنگی که تعصب جلوی دیدگانمان گرفته است به پیرامون خود مینگریم.
غافل از آنکه ماجرا به همان کوچکی نیست و قدرت درک و نگاه ما هم به همان دریچه کوچک محدود نمیشود. تعصب، قدرت رشد فکری و فرصت آشنا شدن با بُعد دیگر دنیایی که در آن هستیم را از ما میدزدد. منطقش هم این است که هر چه بیرون از دایره افکار کنونی قرار دارد، غلط، اشتباه و سزاوار مجازات است.
اگر میخواهیم افکار عمیقی داشته باشیم، معنی واقعی زندگی را درک کرده و در حال و هوایی سرشار از آرامش و صلح روی زمین زندگی کنیم باید غبار تعصب را از روزها و نگاه خود پاک کرده و به حقیقت دنیایی که در آن هستیم با وجود تمام تفاوتهایش بنگریم. به قول سهراب سپهری: «چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید»
کسی که نتواند دلیل بیاورد نادان است. کسی که نخواهد دلیل بیاورد متعصب است. کسی که جرأت دلیل آوردن نداشته باشد، برده است.
اندرو کارنگی، کارآفرین و تاجر بزرگ آمریکایی
» نکته هشتم: سرنوشت یک سرمایه گذار مغرور، شکست است
غرور در بورس، داستانی قدیمی دارد که قهرمان ماجرای خود را به مشکلات بسیار زیادی گرفتار میکند. این احساس زیانبار هنگامی به سراغ یک سرمایهگذار میرود که او موفقیتهای معاملاتی بسیاری را از سر میگذراند و در روزهای اوج خود به سر میبرد.
در این هنگام، با تصور ادامه پیدا کردن این روزها تا سالهای دور، ناخواسته دست به خطاهای کوچکی میزند و اصول پایهای را زیر پا میگذارد. چون با خودش خیال میکند که به یک معاملهگر حرفهای تبدیل شده است و دیگر چیزی نمیتواند او را شکست دهد.
به همین دلیل، زیر بار تحمل ریسکهای بزرگ میرود، حد ضرر خود را نادیده میگیرد و به جای منطق و تحلیل با احساسش معامله میکند. متاسفانه سرمایه گذارانی که دچار غرور میشوند، شکستهای سنگینی را تحمل میکنند.
» نگذارید غرورتان شما را شکست دهد
چه در کار و چه در زندگی شخصی، مغرور شدن به تواناییها و احساس کامل و بینقص بودن، مثل یک سم مهلک همه خوشیها را به ورطه نابودی میکشاند. وقتی به خودمان مغرور میشویم:
- یادگیری را متوقف میکنیم
چون با خودمان فکر میکنیم دیگر چیزی برای یادگیری وجود ندارد و همه چیزهایی که باید بدانیم را میدانیم. این اشتباه بزرگ در طول زمان از ما فردی نادان میسازد.
- زیر بار مسئولیت اشتباههایمان نمیرویم
وقتی فکر کنیم که کارمان همیشه درست است، به هنگام بروز اشتباه، انگشت اتهام را به سوی دیگران میگیریم. چون غرورمان به ما اجازه نمیدهد که مسئولیت اشتباه خود را بپذیریم. در واقع، ما فکر میکنیم این شکست در نتیجه اشتباههایی است که دیگران در حق ما کردهاند و هیچ ارتباطی به تصمیمهایی که برای زندگی و کارمان گرفتهایم ندارد.
- از روی احساس تصمیم میگیریم
مغرور شدن به تواناییها و این فکر که ما هرگز اشتباه نمیکنیم باعث میشود که به هنگام گرفتن تصمیمهای مهم زندگیمان پرریسکترین گزینه را انتخاب کنیم. نادیده گرفتن احتمال شکست و خطرهایی که در پی این انتخاب به وجود میآیند میتواند ضررهای جبران ناپذیری را به ما تحمیل کند.
- به اطرافیانمان آسیب میزنیم
غرور بیجا باعث میشود که به نظر و فکر دیگران اهمیت چندانی ندهیم. چون با خودمان فکر میکنیم آنها چیز زیادی نمیدانند و حرفهایشان چندان مهم نیستند. در پی این ماجرا کمکم دوستان خوب خود را از دست میدهیم.
» نکته نهم: سرمایهگذار لاکپشتی، سودها را درو خواهد کرد
در بازار بورس، اصطلاحهای جالب زیادی وجود دارند. تعدادی از آنها به نکتهای مشترک میان رفتارهای انسانی با دیگر موجودات اشاره میکنند که بدون تردید هدفشان درک عمیقتر شرایط پیچیده در بازار سهام است.
«سرمایهگذار لاکپشتی» و «سرمایهگذار خرگوشی» دو نوع دیگر از این موارد به شمار میروند. چیزی که این نوع سرمایهگذارها را از هم تفکیک میکند، سرعت آنها در انتخاب سهمها و انجام معاملهها است.
- سرمایهگذار خرگوشی با سرعت زیادی سهمهای مختلف را خرید و فروش میکند. تمرکز او روی نقدینگی و سودی است که در لحظه به دست میآورد.
- اما سرمایهگذار لاکپشتی اهمیت چندانی به نقدینگی و سودی که در لحظه ایجاد میشود ندارد. چون او به سودهای بزرگ در آینده چشم دوخته است. این سرمایهگذار سهمهای مورد نظرش را به سرعت انتخاب نمیکند بلکه آنها را زیر نظر میگیرد و هر دادهای که راجع به آنها پیدا کند را بررسی میکند.
تجربه معامله در بازار بورس ثابت کرده است که سرمایهگذاران لاکپشتی، بسیار بیشتر از سرمایهگذاران خرگوشی سود میکنند.
» همیشه نزدیکترین راه، سریعترین راه برای رسیدن به هدف نیست
صبر کردن، کار راحتی نیست. برای این کار به شجاعت، جسارت و امید زیادی نیاز داریم. اما اگر شکیبایی ما در مسیر درستی قرار گرفته باشد، همیشه میتوانیم روی نتیجه عالی آن حساب باز کنیم. با این وجود، گاهی از نظر ذهنی و روحی خستهتر از آن هستیم که صبوری پیشه کنیم.
به همین دلیل دست به ریسک میزنیم و در راهی که به نظرمان از همه نزدیکتر است قدم میگذاریم به این امید که شاید زودتر به نتیجه برسیم. غافل از آنکه در بیشتر موارد، راههایی که به نظر طولانی هستند خیلی سریعتر و ایمنتر از راههای به ظاهر کوتاه، ما را به اهدافمان میرسانند. حتی کیفیت نتیجهای که در این دو راه نصیبمان میشود از زمین تا آسمان با هم فرق دارد.
» وقتی شاگرد آماده باشد، معلم از راه میرسد
تیتر این پاراگراف، یک ضربالمثل قدیمی است که خواندنش ذهن انسان را به فکر فرو میبرد و از خود میپرسیم: «در زندگی خود شاگرد بودم یا معلم؟» هر فردی پاسخ متفاوتی به این پرسش میدهد. اما با توجه به حجم عظیم اطلاعات و دانشی که بازمانده هزاران سال زندگی روی زمین است، همه ما در نهایت یک شاگرد کوچک هستیم.
وقتی این حقیقت را بپذیریم، آماده آموختن و عمیقتر شدن در افکار و دیدگاه خود خواهیم شد. به قول «بودا»: « فکر کن که همه آدمها در جهان به جز تو روشنفکر هستند. همه آنها معلم تو هستند و هر یک کاری درست برای کمک کردن به تو انجام میدهند.»
- نظر شما چیست؟
- فکر میکنید در نکتههایی که با هم دنبال کردیم چه درسهای دیگری نهفته باشند؟
یکی از نکته های مهم که در آخر به آن اشاره شد همان اثر مرکب یا قدرت برتری خفیف بود که جمله ی معروفی در باب توضیح آن میگوید انجام دادن کارهایی که در طول زمان باعث موفقیت میشود مثل انجام ندادنشان راحت هستند.و این فلسفه بنظرم یک فلسفه ی متحول کننده و عالی هست که احساس میکنم در پایان مقاله اشاره ای به آن شد .موفق باشید