وقتی هدفی را در زندگیمان مشخص میکنیم، با امید زیادی در مسیر رسیدن به آن قدم میگذاریم. در طول راه، تمام تلاش و بخش قابل توجهی از سرمایهمان را به پای آن میریزیم و با شوق به انتظار نتیجههای درخشانش مینشینیم. اما گاهی، وقتی در میانههای مسیر هستیم چیزهایی دستگیرمان میشوند؛ مثلا اینکه آنقدرها هم که فکرش را میکردیم به این مسیر علاقهای نداریم یا میفهمیم که با وجود تلاش و هزینهای که کردیم مسیر اشتباهی را برای خودمان برگزیدیم.
در این هنگام، به خوبی میدانیم که قرار نیست تا آخر عمرمان در این مسیر بمانیم ولی یک جورایی خودمان را گول میزنیم و ماجرا را کِش میدهیم تا شاید دری به تخته بخورد و همه چیز تغییر کند، اما این اتفاق نمیافتد. در واقع، ما بدون آنکه خودمان هم بدانیم در یک خطای انسانی گیر میافتیم که اهل فن به آن «خطای هزینه هدر رفته» میگویند.
در این گفتار، چند و چون این خطا را با دقت بررسی میکنیم و چارهای برای رهایی از آن مییابیم. اگر شما هم با چنین مشکلی در زندگیتان روبهرو شدهاید تا پایان این ماجرا با ما همراه باشید. شاید در میان راهکارهای این گفتار، چارهای برای مشکل خود پیدا کنید.
یک انسان خردمند با استفاده از خطاهای دیگران، خطاهای خود را تصحیح میکند.
پوبلیوس سیروس
» خطای هزینه هدر رفته چیست؟
خطای «هزینه هدر رفته»، «هزینه نابرگشتنی» یا (Sunk Cost Fallacy) نوعی اشتباه در تشخیص سود و زیان تصمیمگیریها به شمار میرود. معمولا زمانی درگیر این خطا میشویم که بخش قابل توجهی از منابعمان را صرف انجام کاری کردهایم اما کاشف به عمل میآید که هزینهها بر باد رفتهاند و در مقابل هیچ چیزی عایدمان نشده است.
در این هنگام برای فرار از واقعیت، دست به کار عجیبی میزنیم و تلاش میکنیم که باز هم در مسیر اشتباه به حرکت ادامه دهیم. این در حالی است که از قبل میدانیم همهچیز از دست رفته و تلاشمان چیزی در مایههای زدن تیری در تاریکی است. اجازه بدهید برای روشنتر شدن ماجرا چند مثال از خطای هزینه هدر رفته را با هم بررسی کنیم:
- معطل شدن پشت کنکور
تحصیل، خوب است. رفتن به دانشگاه، چشم ما را به روی دنیایی بزرگتر و متفاوتتر باز میکند؛ اما این بدان معنا نیست که برای قبولی در یک رشته خاص باید چندین سال از عمرمان را پشت کنکور هدر دهیم. زمانی که برای این کار هزینه میکنیم میتواند صرف یادگیری یک مهارت یا حرفه دوستداشتنی با درآمدی واقعی و رو به افزایش شود.
- خوردن غذای بدمزه
«پول دادم! باید تا تهش رو بخورم!» این نمونهای از یک گفتگوی درونی و حتی بیرونی است که در موقعیتهای خاصی به وجود میآید. مثلا وقتی که در یک رستوران شیک نشستهایم و غذایی که همه به هنگام خوردن آن بَهبَه و چَهچَه میکنند را سفارش دادهایم اما کاشف به عمل میآید که از نظر زبان ما اصلا هم چیز خوشمزهای نیست! در این هنگام، چون پول قلمبهای پای این غذای بدمزه دادهایم خطای هزینه هدر رفته یقهمان را میگیرد و نمیگذارد که میز غذا را ترک کنیم. بنابراین، معدهمان تاوان این ماجرا را میدهد.
- خواندن یک کتاب نهچندان خوشایند
چیزی شبیه به ماجرای غذای بد مزده در مورد غذاهای روحمان، یعنی کتابها هم جاری است. وقتی برای خرید یک کتاب چاپی بالای صد هزار تومان هزینه میکنیم اما با رسیدن به فصل دوم میفهمیم که اصلا از آن خوشمان نمیآید، باز هم چراغ خطای هزینه هدر رفته در ذهنمان روشن میشود و ما را تا آخرین صفحه پای این کتاب مینشاند. البته با وجود کتابخانههای آنلاین همگانی که هزینه کلی را در آغاز اشتراک دریافت میکنند، اندکی از تاثیر این خطا در دنیای کتابخوانی کاسته شده است.
- ادامه تحصیل در رشتهای که دوستش نداریم یا بازار کاری ندارد
شهریه، مدرک یا حتی زمانی که صرف تحصیل در یک رشته کردهایم هم میتوانند به شکلی مستقیم ما را مجبور کنند تا درس خود را با وجود خرابی بازار کار در آن رشته یا نبود ذرهای علاقه به آن، تمام کنیم.
- انجام کاری که دوستش نداریم و مایه عذابمان است
در دنیای کار هم با چنین خطایی روبهرو میشویم. مثلا چندین سال است که در یک شرکت مشغول به کار هستیم اما به موضوع آن شرکت، ماجرایی که در آن جریان دارد و حتی مشتریانش هیچ علاقهای نداریم. با این وجود، باز هم هر روز سر ساعت مشخصی پشت میزمان حاضر میشویم. در آن هنگام، خطای هزینه هدر رفته در قالب رزومه، حقوق بازنشستگی و مواردی از این دست، دستوبالمان را میبندد.
- ادامه دادن پروژهای که عاقبتی ندارد
پروژهها به ویژه وقتی دانهدرشت و کلان باشند به هیولاهایی تبدیل میشوند که کمتر کسی جرات میکند در مقابلشان بایستد. تعداد مدیرانی که به اشتباه یک پروژه اعتراف میکنند کمتر از انگشتان دست است اما همین افراد به شایستگی میتوانند سازمانی رو به سقوط را از ورشکستگی یا حتی نابودی نجات دهند.
- هزینه کردن پای تعمیر دستگاهی که دیگر عمرش را کرده است
وقتی برای خرید چیزی هزینه کرده باشیم، دلمان نمیآید که آن را رها کنیم؛ نه برای اینکه آن چیز را دوست داریم، بلکه به این خاطر که برای داشتنش هزینه گزافی را از کف دادهایم. به همین دلیل، هر بار که کسی پیشنهاد میدهد آن را کنار بگذاریم، فوری مبلغ خرید یا آن هزینه گزاف در پرده ذهنمان نقش میبندد و ما را از حرکت باز میدارد.
- ایستادن پای تصمیمی که اشتباه از آب درآمده است
همیشه همه دردسرها مالی یا کاری نیستند. گاهی ما در تصمیمهای ریز و درشت زندگی روزانه خودمان هم با هزینه هدر رفته دست و پنجه نرم میکنیم. مثلا وقتی دست دوستی به سمت کسی دراز میکنیم اما کمی بعد آشکار میشود که آن فرد با معیارهای ما در مورد دوست، چند پارچه آبادی فاصله دارد.
در ادامه به جای آنکه رابطهمان را به شیوهای صلحآمیز با او قطع کنیم، باز هم به رفت و آمد با وی ادامه میدهیم. چون با خودمان خیال میکنیم که از دوستیمان با او زمان زیادی گذشته است، پس باید باز هم ادامه دهیم و زندگی آیندهمان را تلخ گردانیم چون هیچ خوش نداریم به اشتباهی که در گذشته کردهایم اعتراف کنیم!
» منظور از هزینه چیست؟
هزینهها همیشه از جنس پول نیستند. اگر کمی نگاهمان را به این ماجرا گستردهتر کنیم هزینه، منابعی خواهد بود که برای به دست آوردن منافع دور یا نزدیک از کف میرود. میتوانیم یک دو جین چیز را در اطرافمان مثال بزنیم که در شمار منابع قرار میگیرند اما پول نیستند. مثلا چه؟ اجازه بدهید برایتان بشماریم:
- زمان
آیا کسی روی این کره خاکی پیدا میشود که زمان را چیز ارزشمندی به شمار نیاورد. در واقع، بعد از جسممان، زمان، مهمترین دارایی فردی ما است که هیچ منبع دیگری نمیتواند یک ثانیه از آن را در اختیارمان بگذارد.
- تلاش
تلاش، ترکیبی از زمان و فعالیتهای ذهنی یا جسمی ما برای رسیدن به یک هدف ویژه است. این منبع ترکیبی، سوخت مورد نیاز ما برای حرکت به سمت هدفهای گوناگون را فراهم میکند. نقطه مقابل تلاش، خستگی و حتی افسردگی است. اگر تلاشمان در جایی خرج شود که به جای منفعت، مُشتی ضرر را در کف دستمان باقی بگذارد، از هر چه تلاش و زحمت است دلزده میشویم.
- عشق
گاهی هزینهها بسیار عمیقتر از چیزی هستند که به نظر میرسند. عشق اینگونه است. وقتی عاشقانه کسی، چیزی یا هدفی را دوست داریم از قلب دُردانهمان برای آن مایه میگذاریم. با این کار، گارد خود را پایین میآوریم و در مقابل آن فرد یا هدف، آسیبپذیر میشویم. شاید جبران کردن هزینه عشق از تمام گونههای دیگر هزینه، سختتر و گاهی غیرقابل جبران باشد.
- امید
امید، همان کسی است که در آخرین لحظه، هنگامی که دیگر از همهچیز وامانده و از همهکس خسته شدهایم، آرام در گوشمان زمزمه میکند که: «فقط یک بار دیگر امتحان کن.» وقتی به کسی، چیزی یا هدفی امید میبندیم مسیری برای قربانی کردن تمام سرمایه، فکر و تلاش خود باز میکنیم. اگر آن هدف، چیزی نباشد که فکرش را میکردیم یا آن فرد امیدمان را نا امید کند، همچون کاسهای بلورین، خرد و خاکشیر میشویم؛ به طوری که اثر این ماجرا تا آخر عمر در وجودمان نقش میبندد.
- اعتبار
بعضی وقتها چیزی که از دست میدهیم اعتباری است که در نتیجه سالها تلاش صادقانه به دست آمده است. اگر اعتبارمان را خرج کسی یا هدفی کنیم که مفید باشد بر اندوخته نامرئی اعتبارمان افزوده میشود؛ اما اگر اعتبارمان را در جایی نادرست خرج کنیم، همه آنچه که در طول سالیان دراز به دست آوردهایم در یک لحظه پوچ میشود. به دست آوردن اعتبار، سخت و از دست دادنش بسیار آسان است.
» آیا شانسی برای رها شدن از دست خطای هزینه هدر رفته داریم؟
هر لحظه از زندگی برای هر کدام از انسانهای روی کره زمین، سرشار از موقعیتهای پر ریسک یا کم ریسک است. از طرفی، باید مرزی مشخص، میان بهانه آوردن برای رها کردن و جلوگیری از ضررهای بیشتر مشخص شود. اگر غیر از این باشد، ما درگیر ماجراهای دیگری میشویم و تمام نکردن کارهایمان را به گردن خطای هزینه هدر رفته میاندازیم. برای کشیدن یک مرز مشخص میان رها کردن و مقابله با خطاهایی همچون هزینه نابرگشتنی، باید هزینههایی که تا به امروز کردهایم را فراموش کرده و بدون پیشداوری و قضاوت، موقعیتی که در آن هستیم را بررسی کنیم.
با این کار، چشماندازی منطقی در مورد هزینههای آینده، سودها و زیانها در اختیارمان قرار میگیرد و فرصتِ گرفتن یک تصمیم هوشمندانه را به دست میآوریم. گذشته از این، میتوان از این خطا پیشگیری کرد و در صورت گیر افتادن در آن راهی برای نجات یافت یا دستکم، از شدت زیانش کم کرد. در ادامه سری به این راهکارها میزنیم:
- از واقعیت فرار نکنید
ما دوست نداریم به شکست اعتراف کنیم. چون اعتراف به شکست را هم نوعی شکست در نظر میگیریم و خیال میکنیم که پس از این کار، دیگر از اعتبارمان چیزی باقی نمیماند. غافل از آنکه تنها راه خلاص شدن از دست شکستها، روبهرو شدن با آنها است. اگر راهی که انتخاب کردید، فردی که برگزیدید یا روشی که به کار گرفتید با وجود هزینهها، تلاش و عشق شما نتوانست به جای خوبی برسد، باید هر چه زودتر آن را متوقف کنید و جلوی هدر رفت تمام این هزینهها را بگیرید.
- کمند احساستان را در دست بگیرید
ریشه تمام خطاهای انسانی در احساسات ما نهفته است. اگر نتوانیم بر احساس خود تسلط پیدا کنیم به غلام حلقه به گوشش تبدیل میشویم. در آن هنگام، عقل و منطق از وجودمان رخت برمیبندند و به موجودی تبدیل میشویم که همراه با باد هوا، تصمیمهای خود را تغییر میدهد. برای پیشگیری و حتی تمام کردن خطای هزینه هدر رفته باید بر احساس شکست و نا امیدی غلبه کنید.
یادتان باشد، تا زمانی که خودتان شکست را نپذیرید، هیچ موقعیتی، هیچ ماجرایی و هیچ فردی نمیتواند شما را شکست دهد؛ بله، شاید با سر به زمین بخورید؛ اما میتوانید بلند شوید و دوباره آغاز کنید. تا زمانی که زنده هستید، هر روز میتوانید قدمی تازه بردارید و به شکستها کممحلی کنید.
شکست، نوعی طرز نگرش است. هیچ کس شکست نمیخورد مگر اینکه شکست را به عنوان یک واقعیت قبول کند.
بروس لی
- روند آشنایی با موضوعهای جدید را تغییر دهید
تکرار کردن یک گام اشتباه، اشتباهی بزرگتر است. شما باید از ماجراهای گذشته خود درس بگیرید و اجازه ندهید که آنها دوباره راهی به زندگیتان پیدا کنند. برای این کار میتوانید روندی که کارهای خود را بر اساس آن پیش میبرید، مهندسی معکوس کرده و آن را به اجزای تشکیل دهندهاش تبدیل کنید. مثلا شاید دریابید که به طور معمول، قبل از نشستن پای معامله، اطلاعاتتان از طرف مقابل در حد و اندازه یک توصیه است. در واقع، شما به اعتبار دیگران به طرف مقابلتان اعتماد میکنید و خودتان هیچ تلاشی برای سر درآوردن از اعتبار واقعی او نمیکنید.
اما حالا باید رویه را عوض کنید و قبل از هر امضا یا بستن هر قرارداد، خودتان از راست و دروغ اعتبار طرف مقابل سر در بیاورید. پر واضح است که این فقط یک مثال در مورد تغییر رویه در موضوعهای مالی بود. نگاه عمیقتری به این موضوع بیندازید و آن را به روابط کاری، شخصی، عاطفی و حتی سرمایهگذاریهایتان گسترش دهید. یادتان باشد، برگ برنده در دست کسی است که اطلاعات بیشتری دارد و میتواند حساب سود واقعی از وعده و وعیدهای سر خرمن را از هم سوا کند.
- به تصویر بزرگتر نگاه کنید
یکی دیگر از جاهایی که داشتن هدف میتواند به ما کمک کند، این جا است؛ یعنی به هنگام شناسایی و بیرون آمدن از خطای هزینه نابرگشتنی. مشکلی که باعث میشود با وجود داشتن هدف، باز هم درگیر چنین خطایی شویم، درگیر شدن بیش از حد با موضوعها و ماجراهای مختلف است. وقتی فاصلهمان با یک تابلوی نقاشی، چیزی کمتر از یک میلیمتر باشد، امکان ندارد بتوانیم از تصویر واقعی این تابلو لذت ببریم.
بنابراین، شاید دچار خطا شده و ناخواسته به جای نگاه کردن به تابلو، سرگرم بررسی لکهای روی دیوار شویم. با این حساب، باید هر چند وقت یک بار، مثلا هر آخر هفته، نگاهی به وضعیت زندگیمان، هدفمان، راهی که تاکنون آمدهایم و مسیری که باید در آینده طی کنیم بیندازیم. در این صورت، اگر تشخیص دادیم که از مسیر اصلی منحرف شدهایم میتوانیم خیلی راحتتر و سریعتر به مسیر قبلی برگردیم و جلوی هزینههای بیشتر را بگیریم.
» لطفا برای خودتان شاخ و شانه نکشید
گاهی وقتها ما بیش از اندازه به خودمان سخت میگیریم. در پی این ماجرا، از خودمان دور میشویم و چیزهایی مثل دوست داشتن خودمان و مهربانی با خود واقعیمان را به طاقچه فراموشی میسپاریم. وجود این فاصله با خودمان باعث میشود که نخواهیم یا نتوانیم جلوی ضررها را بگیریم. چون به خوبی میدانیم که این کار دقیقا بر خلاف خواسته هیولای موفقیتخوار درونمان است.
به همین دلیل، شرایط دشوار بیفایده را تحمل میکنیم و نا امیدانه برای ملاقات با موفقیت، انتظار میکشیم. این، راه نه، بیراهه است. از آن فاصله بگیرید و با خودتان مهربان باشید. نگذارید انسانها یا موقعیتهای گوناگون از فاصلهای که میان شما و خود واقعیتان وجود دارد سواستفاده کنند و بار چیزهایی که نمیخواهید را بر دوشتان بیندازند.
» برایمان تعریف کنید
میتوانید موقعیتی را در زندگیتان نام ببرید که به علت درگیر شدن با خطای هزینه هدر رفته ایجاد شده باشد؟ اگر الان باز هم در آن موقعیت قرار بگیرید، همان تصمیم را تکرار میکنید؟