روش ما برای شناخت خودمان چیزی در مایههای نفوذ کردن به لایههای یک پیاز غولآسا است. پس از آنکه با موفقیت از پس یک لایه برمیآییم لایه دیگری روبهرویمان سبز میشود که برای خودش داستان تازهای دارد. «خودنظارتی» یکی از همان لایهها است که در مسیر شناخت خودمان با آن روبهرو میشویم. در این گفتار به سراغ کشف این مفهوم میرویم، با مزیتها و معایبش آشنا میشویم و تکلیف خودمان را با آن روشن میسازیم.
این گفتگو را به چشم یک تلنگر در نظر بگیرید و به جای گشتن به دنبال یک نسخه همهفن حریف یا راهکاری جهان شمول به دنبال پاسخ این ماجرا در درون خودتان باشید. یک لحظه تفکر در این مورد، بهترین راهکار به شمار میرود. اگر به خودتان و شناخت کسی که هستید اهمیت میدهید تا پایان این ماجرا با ما همراه باشید.
شناخت خود به معنی شناخت خود در تعامل با فردی دیگر است.
بروس لی
اصل حرف خودنظارتی چیست و از کجا آمده است؟
«خودنظارتی» که آن را «Self-monitoring» و «خود کنترلی» هم مینامند به شیوه برخورد ما با دیگران میپردازد و آن را از دو دریچه مورد بررسی قرار میدهد:
- همرنگ جماعت شدن
- پی گرفتن راه خودمان
در حالت اول، ما به هنگام برخورد با دیگران و تلاش برای آغاز یک ارتباط اجتماعی، نهایت تلاشمان را به کار میگیریم تا خودمان را شبیه آن افراد کنیم؛ مثلا در شیوه گفتگو، پوشش ظاهری، موضوعهایی که نسبت به آنها علاقه نشان میدهیم و … روش فرد یا افراد مقابلمان را پیش میگیریم. در این وضعیت، میزان خودنظارتی بودن ما بسیار بالا است.
در حالت دوم، ما اهمیتی به شیوه زندگی، سبک رفتار، پوشش، موضوعهایی که طرف مقابلمان به آنها علاقهمند است و … نمیدهیم و در عوض، راه و روش همیشگی خودمان را پِی میگیریم. در این وضعیت، میزان خود نظارتی در کمترین حالت ممکن قرار دارد.
در حقیقت، خودنظارتی یک طیف است. در یک سوی این طیف، خود نظارتی بسیار زیاد و در سوی دیگر آن خود نظارتی بسیار پایین قرار گرفته است. بهترین میزان از این وضعیت به میانههای این طیف تعلق دارد. چون در این وضعیت همزمان با باز گذاشتن راههای ارتباطمان با دیگران، از شخصیت مستقل خودمان هم محافظت میکنیم.
خودنظارتی چه فایده یا ضرری برای ما دارد؟
بیایید این موارد را با هم بررسی کنیم: مزیتهای خودکنترلی بالا
- ارتباط گسترده اجتماعی
افرادی که این ویژگی در آنها بسیار پررنگ است خیلی راحت با غریبهها ارتباط برقرار میکنند. توجه بیشتری به نشانههای رفتاری و سیگنال پیامهای غیرکلامی دیگران توجه نشان داده و به آنها پاسخ میدهند. چنین افرادی زودتر از بقیه سر صحبت را باز میکنند و در کل، مهارتهای اجتماعی آنها بیشتر از دیگران است.
- سازگاری بیشتر
چنین افرادی خیلی راحتتر با محیطهای جدید یا شرایط تازه سازگار میشوند. این افراد واکنشهای نرمتری به تغییرهای بزرگ نشان میدهند و به جای مقابله کردن سعی میکنند که سوار بر شرایط جدید از آنها نهایت بهره را ببرند.
معایب خودکنترلی بالا
- داشتن روابط سطحی
وقتی غلظت خودنظارتی در افراد بالا باشد به همان سرعتی که با یک نفر گرم میگیرند او را رها میکنند. در واقع، آنها به عمیق شدن در روابط خود اعتقادی ندارند و با هر کس فقط تا زمانی ارتباط دارند که بتوانند از طریق او به سودی برسند.
- قضاوت کردن دیگران از روی ظاهر
یکی دیگر از بخشهای منفی خود نظارتی، قضاوت دیگران از روی لباس، محل زندگی، چاق یا لاغر بودن، نوع کار و میزان درآمد است. آنها با در نظر گرفتن فیلترهای ظاهری، افراد را مناسب یا نامناسب در نظر میگیرند. آنها با این کار، فرصت ایجاد روابط اجتماعی سازنده با افرادی که معیارهای ظاهری مورد نظرشان را ندارند از دست میدهند و چه بسا در دام کسانی بیفتد که آنها هم درگیر خود نظارتی هستند و بر همین اساس با دروغ یا ظاهرسازی به دنبال منافع خودشان میگردند.
- خرد کردن اعتماد به نفس
زیادهروی در خود نظارتی بودن باعث میشود که همیشه خودمان را مطابق دلخواه دیگران تغییر دهیم. این وضعیت در دراز مدت، شجاعت و اعتماد به نفس خود بودن را از ما میگیرد. در آن صورت دیگر جرات نمیکنیم که با چهره، تفکر یا موقعیت خودمان در مقابل دیگران ظاهر شویم. چون به زندگی پشت ماسکهای تقلبی عادت کردهایم.
مزیتها و معایب خود نظارتی کم چیست؟
مزیت بزرگ کسانی که خود نظارتی بسیار پایینی دارند در موارد زیر خلاصه میشوند:
- اهمیت دادن به خودشان و خواستههایشان در مقایسه با خواستههای دیگران
- داشتن اعتماد به نفس بالا
- نگاه عمیق به دیگران و اهمیت دادن به ارزشها، باورها و سبک فکری افراد به جای نگاه به ظاهر آنها
- داشتن روابط عمیق و پایدار با دیگران
معایب خودکنترلی بسیار پایین هم به روایت زیر هستند:
- توانایی محدود در ایجاد ارتباط با افراد جدید
- ناسازگاری با شرایط، موقعیتها، آدمها و مکانهای جدید
- انعطافپذیر نبودن
بهترین نوع و غلظت خود نظارتی چیست؟
شاید بتوان گفت، حد میانه، بهترین درجه از خودکنترلی باشد. در این وضعیت، ما تلاش میکنیم که علاوه بر محترم شمردن سبک تفکر دیگران، به خودمان و افکارمان هم احترام بگذاریم، در موقعیتهای جدید انعطافپذیری بیشتری داشته باشیم، روابطی عمیقتر و پایدارتر با دیگران برقرار کنیم، علاوه بر اهمیت به ظاهر دیگران به ارزشها و باورهای آنها هم توجه داشته باشیم و دایره افرادی که پیرامونمان قرار دارند را گستردهتر سازیم.
موفقیت، تعادل روح است و قطعا به احساساتی مانند عشق، خانواده، دوستی، اصالت و راستی نیاز دارد.
کارلوس اسلیم
برای رسیدن به این هدف، چند راهکار وجود دارند که آنها را به شما پیشنهاد میدهیم:
- صداقت را در رفتارمان گم نکنیم
درست است که جلب کردن نظر دیگران ما را وارد گروههای اجتماعی مختلف میکند و حتی مسیر شغلیمان را هموارتر میسازد اما این موضوع نباید روی رفتار صادقانه ما با دیگران تاثیر منفی بگذارد. وقتی جای رفتار صادقانه را با تظاهر و حتی دروغگویی عوض میکنیم چیزی که در دراز مدت از دست میدهیم احترام و اعتماد دیگران است.
- انعطاف پذیری را با پذیرش بیچون و چرا اشتباه نگیریم
با هم گفتیم که بخشی از مزیتهای خودنظارتی در سازگاری با محیط خلاصه میشود؛ اما این بدان معنا نیست که ما باید به هر تغییری در محیط پیرامونمان بله بگوییم. چون در آن صورت پس از مدتی از اراده و خواست خودمان چیزی باقی نمیماند و بیآنکه بفهمیم همرنگ تمام جماعتها شدهایم. برای رسیدن به تعادل در این بخش، بهتر است جای سازگاری را با پذیرفتن حدی مشخص از تغییرها جابهجا کنیم.
به زبان سادهتر، به جای آنکه هر تغییری را بپذیریم، ابتدا آنها را با سنگ محک خودمان بسنجیم و سپس اگر با فلسفه ما از کار و زندگی سر جنگ نداشت یا حرفش منطقی به نظر میرسید، آن را به عنوان یک بخش تازه به رسمیت بشناسیم. پس از این کار است که گام اصلی سازگاری شروع میشود و ما باید میان آن چیز تازه و رفتارها، منش، طرز تفکر و روشها به دنبال بخشهای مشترک بگردیم.
نظر شما چیست؟
- میزان خودنظارتی در خودتان را چه اندازه تخمین میزنید؟ کم، متوسط یا زیاد؟
دیدگاهتان را بنویسید