ماجرای ما و نگرانیهایمان چیزی مثل یک بازی غیر دوستانه فوتبال است. منتها در این بازی، ما تک و تنها هستیم اما نگرانیمان با تمام اعضای تیمش در میدان بازی حاضر میشود. در حالت معمولی و بر اساس آنچه عقل سلیم میگوید ما باید دو دستی به دروازه بچسبیم تا گُل نخوریم. به زبان ساده یعنی از تاکتیکهای دفاعی استفاده کنیم؛ اما این راه چاره نیست.
ما باید تاکتیک حمله را به کار بگیریم تا فرصتی برای گُل زدن به دست بیاوریم. در این گفتار به دنبال راهکارهایی برای مبارزه با نگرانی میگردیم. چون میخواهیم به جای کنار آمدن با نگرانیهای زندگیمان آنها را سر جای خودشان بنشانیم! اگر از نگران بودن برای این و آن خسته شدهاید و دلتان میخواهد کنترل بازی زندگیتان را در دست بگیرید تا پایان این ماجرا با ما همراه باشید.
چرا نگرانی؟ اگر نهایت تلاش خود را کرده باشی، نگران بودن آن را بهتر نمیکند.
والت دیزنی
۱- با واقعیتها لَجبازی نکنید؛ آنها را بپذیرید
البته اشتباه نکنید. اینکه میگوییم: «واقعیت را بپذیرید» به معنای تسلیم شدن، کم آوردن و آماده شدن برای شکست نیست. چون گاهی قبول همین واقعیتها باعث میشود که ما در زندگیمان به موفقیت برسیم. اجازه بدهید چند مثل برایتان بزنیم:
- دخلمان به خرجمان نمیخورد!
شاید باورتان نشود اما واقعا افرادی وجود دارند که این موضوع را به عنوان یک واقعیت نمیپذیرند و مدام به دنبال مقصرهایی مانند ولخرج بودن خانواده، گران شدن همهچیز – البته در این مورد کمی حق دارند – ثروتمند بودن ثروتمندان و … میاندازند. این در حالی است که نه خانواده آنها ولخرج هستند و نه غر زدنشان به جان گرانی تغییری در وضعیت زندگیشان ایجاد میکند.
چاره کار آنها تغییر دادن شغلی است که تمام وقتشان را میگیرد اما در عوض آوردهای برایشان ندارد. گاهی پذیرش این واقعیت که خودشان و کاری که انجام میدهند بیشتر از بقیه مسئول وضع موجود هستند برایشان بسیار دردناک است. ولی به مجرد اینکه از این قسمت گذر کنند، ذهنشان راههای جالبی برای افزایش درآمد و زندگی راحتتر، پیش پایشان میگذارد.
- کسی را دوست داریم که ما را دوست ندارد!
گاهی این اتفاق میافتد. جالب اینجا است که نه شما و نه آن فرد هیچ کدام مقصر نیستید. در واقع، ما نمیتوانیم دیگران را مجبور کنیم که دوستمان داشته باشند. وقتی این واقعیت را بپذیریم، عمر، جوانی، انرژی و عشقمان را نثار خودمان و کسانی که میدانیم در مقابل، ما را واقعا دوست دارند به کار میگیریم. این عاقلانهترین و هوشمندانهترین کاری است که میتوانیم در حق خودمان و دیگران انجام دهیم.
ما تنها زمانی میتوانیم قدمهای واقعی را در زندگیمان برداریم که با قبول واقعیتها، چهره واقعی موقعیتمان را در زندگی بشناسیم و برای مهندسی قدمهای بعدی برنامه بریزیم. این بهترین راه برای مبارزه کردن با نگرانی در زندگی است. در واقع نوعی پدافند هم به شمار میرود! چون نه تنها از دست نگرانیهای فعلی زندگی خلاص میشویم بلکه مسیر ورود نگرانیهای آینده زندگیمان را هم مسدود میکنیم!
۲- به دنبال راضی کردن همه افراد نباشید
یکی از دلیلهایی که باعث میشود ما در زندگی نگرانی زیادی را به دوش بکشیم، تلاش برای راضی کردن یا راضی نگه داشتن همه است. خوشبختانه یا شوربختانه، این اتفاق هرگز نمیافتد. ما نمیتوانیم همه اطرافیانمان را از خودمان، افکارمان و انتخابهایی که برای زندگیمان میکنیم راضی نگه داریم. برای مبارزه با نگرانی باید این ماجرا را بپذیریم. البته این موضوع بدان معنا نیست که با همه اطرافیانمان سر جنگ داشته باشیم.
شاید بهترین کاری که بتوانیم در این موقعیت انجام دهیم، استفاده کردن از سیاست باشد. اگر یاد بگیریم چگونه بدون جنگ و دعوا، دلخوری یا دل شکستن، منظور واقعیمان را به دیگران انتقال دهیم حتی میتوانیم از مخالفانمان همراهانی واقعی برای خودمان بسازیم. یعنی کسانی که با وجود اختلاف در شیوه و سبک تفکر، باز هم به ما و تصمیممان احترام میگذارند. برای رسیدن به این هدف، مطالعه چند کتاب میتواند مسیر را برایتان هموارتر کند:
- آیین دوستیابی از دیل کارنگی
- ۳۳ استراتژی جنگ از رابرت گرین
- هنر رزم از سون تزو
مطالعه این سه کتاب، غلظت سیاست را در ذهن و رفتارتان به شدت افزایش میدهد و حتی میتوان گفت زندگی راحتتری را برایتان به ارمغان میآورد. البته فقط مطالعه کردن کافی نیست؛ بلکه باید آموزههای این کتابها را در زندگیتان هم به اجرا در بیاورید.
همیشه کار درست را انجام بده. این برخی از مردم را راضی و بقیه را متحیر خواهد کرد!
مارک تواین
۳- به دنبال ایجاد رابطههای عمیق در زندگیتان باشید
این خیلی خوب است که دایره ارتباط ما با دیگران بسیار گسترده باشد. این ماجرا نشاندهنده توانایی ما برای ارتباط برقرار کردن با دیگران است؛ اما نمیتوانیم بگوییم که همیشه راهکار خوبی در زندگی به شمار میرود یا آنکه میتواند گرهی از مشکلاتمان باز کند. چون این رابطهها سطحی هستند. هیچ کدام از افرادی که در حد یک همکار یا آشنا با ما گپ و گفت میکنند حاضر نیستند در مشکلات کنارمان باشند یا برخی از اخلاقهای عجیب ما را زیرسبیلی رد کنند.
چه بسا گستردگی رابطه و آشنایی با افراد زیاد حتی بتواند به شکلهای مختلف آرامش ما را نیز زیر سوال ببرد. چیزی که میتواند در مبارزه با نگرانی به دادمان برسد، وجود چند فرد انگشت شمار در زندگیمان است که با آنها رابطهای عمیق داریم؛ کسانی که لبخندمان را شادی خود و اندوه ما را درد خودشان میپندارند.
البته ما هم در مقابل چنین احساسی را نسبت به آنها داریم. چتر حمایت و آرامش، تنها از سوی همین افراد انگشت شمار بر سر ما گشوده میشود. البته منظور ما این نیست که نباید با افراد جدید برخورد خوبی داشته باشیم. منظور این است که با غریبهها آگاهانه برخورد کنیم و در هر لحظه به یاد داشته باشیم که آنها در ورای تمام تعارفها فقط رهگذری در زندگیمان به شمار میروند.
به همین دلیل نباید اجازه بدهیم که رفتار یا گفتارشان به یکی از نگرانیهای جدید زندگیمان تبدیل شود. باید از همان ابتدا حد و مرزها را مشخص کرده و موقعیت خودمان را به روشنی نشان دهیم. در این صورت نه تنها از دلخوریهای ناخواسته پیشگیری میکنیم بلکه راهی برای شناخت عمیقتر دیگران هم مییابیم.
۴- رها کردن و خاموش شدن را یاد بگیرید
برای تبدیل شدن به یک مبارز و آموختن مبارزه با نگرانی باید سطح ذهن و روحتان را چنان صیقلی کنید که هیچ خس و خاشاکی نتواند به آن بچسبد. مورد دیگری که باید برای ذهنتان در نظر بگیرید، دکمه خاموش کردن افکار است.
اجازه بدهید در مورد این دو گزینه بیشتر برایتان توضیح بدهیم. گاهی در زندگی، محیط کار یا فضای جامعه به دلیلهای گوناگون که بیشترشان هیچ ارزشی ندارند حرفهایی را از دیگران در مورد خودمان میشنویم؛ مثلا کارمان را خیلی سفت و سخت و با بیرحمی قضاوت میکنند یا به هنگام رانندگی، کسی به ناحق، کُلُفت بارمان میکند و میرود!
در این جور وقتها به جای آنکه ماجرا را به خودمان بگیریم و به دنبال ایرادهای نادیدنیمان بگردیم باید خیلی راحت آن فکر را رها کنیم. البته اگر تا به حال تجربهای در مورد رها کردن فکرها نداشتهاید شاید اولین رهاسازی برایتان بسیار سخت شود؛ اما به محض اینکه بتوانید یک فکر – حتی کوچک – را رها کنید، چم و خم ماجرا دستتان میآید.
هیچ دستورالعمل یا فرمول جادویی برای رهاسازی افکار ناخوشایند وجود ندارد. تنها باید از درونتان تصمیم بگیرید که دیگر به آن ماجرا فکر نکنید. ساختن یک کلید خاموش کردن افکار در ذهنتان هم میتواند به این ماجرا کمک کند. در ادامه، روش ساخت این کلید را به شما نشان میدهیم.
چگونه کلید خاموش کردن را در ذهنمان بسازیم؟
ذهن ما میتواند نشانهها را به عنوان کُد در نظر بگیرید و به دنبال آن احساس متفاوتی را در ما به وجود بیاورد. البته پُر واضح است که باید کلیدتان را قبل از روشن شدن آتش نگرانیها بسازید. دست شما در انتخاب نوع کلیدتان کاملا باز است؛ مثلا میتوانید از یک بشکن زدن، مشت کردن ناگهانی دستتان، در دست گرفتن یک جسم، بوییدن یک رایحه و خلاصه هر چیزی که دوست دارید استفاده کنید.
حالا باید کلیدتان را به یک احساس گره بزنید و البته اندکی نقش بازی کنید. بیایید به عنوان مثال، بوییدن یک رایحه را به عنوان کلید در نظر بگیریم. برای این کار وقتی حالتان خوب است، آن رایحه را چند بار ببویید و با خودتان تکرار کنید: «هممم…تمام فکرها ناپدید شدند. حالا من آزادم.» البته باید این کار را چندین و چند بار در موقعیتهای مختلف تکرار کنید تا ذهنتان این ماجرا را به عنوان یک کد بپذیرد.
بعد از مدتی وقتی فکری نگران کننده قصد چسبیدن به شما را داشت میتوانید با بوییدن آن رایحه و تکرار آن جمله، خیلی راحت، فکر مزاحم را از صحنه ذهنتان پاک کنید.
۵- به جای بُرد و باخت به دنبال رشد باشید
برخی از افراد در زندگیشان خیلی به برد و باخت اهمیت میدهند. آنها روحیه رقابت طلبی زیادی دارند و نمیتوانند افراد برتر از خودشان را تحمل کنند. چون میخواهند یگانه پیروز میدان باشند. چنین افرادی همیشه با نگرانی زندگی میکنند. چون میدان رقابت هیچوقت خالی نمیماند. همیشه کسی هست که دستکم یکی دو پله از شما بهتر و قویتر باشد؛ اما نکته جالب این است که موفقیت به سراغ افراد بسیار برجسته، نخبه یا همه فنحریف نمیآید.
موفقیت به دنبال کسانی میآید که کم و کاستیهای خودشان را پذیرفتهاند اما متوقف نشدهاند. بلکه به جای تلف کردن وقتشان در میدان رقابت به دنبال رشد کردن هستند. اگر جاده رشد کردن را برای خودتان انتخاب کنید و نقش شاگردی را برای تمام عمرتان بپذیرید آنگاه بیآنکه لازم باشد در رقابتها شرکت کنید برنده آنها خواهید شد.
البته فقط این نیست. شما با رقابت نکردن مبارزه با نگرانی را تمام و کمال پیش خواهید برد و در آن پیروز خواهید شد. زندگی کردن بدون رقابت، تجربه آرامش، شادی، صلح و پیروزی پایدار است.
ناکامی، الهام بخش برندهها و شکست دهنده بازندهها است.
رابرت کیوساکی
۶- از باور و ایمانتان مراقبت کنید
ما تنها نیستیم. هرگز نبودیم و در آینده هم تنها نخواهیم ماند. باورتان به اینکه خداوند همیشه یار و یاور شما است را دستکم نگیرید. چیزی که ما در زندگی میبینیم صحنهای ظاهری از کلکسیون ماجراهای مختلف است. ما در حالی با آنها مواجه میشویم که دست در دست مهربان پروردگار داریم.
در حقیقت، اگر خودمان با رفتارها، افکار و نگرشمان به خودمان آسیب نزنیم، هیچ چیز دیگری نمیتواند ما را دچار زحمت کند. به همین دلیل است که میگویند ما بزرگترین دوست و دشمن خودمان هستیم. برای مبارزه با نگرانی، به خودتان، باورتان، تواناییهایتان و قدرتی که برای خلق کردن آینده و حال در ذهنتان جای گرفته ایمان داشته باشید و با نگاه مثبت رو به جلو قدم بردارید.
۷- حرفها را بزنید؛ آنها را در ذهنتان بایگانی نکنید
یکی از مواردی که باعث میشود ما بیدلیل، حجم زیادی از نگرانی را به دوش بکشیم، حرفهایی که است که به جای گفتنشان به دیگران، آنها را در ذهنمان بایگانی میکنیم. در این صورت چند مشکل به وجود میآیند:
- قدرت آن حرفها ما را اسیر میکند
حرفهای نزده، قدرتمند هستند. شاید به خیال خودمان آنها را در یکی از پوشههای ذهنمان بایگانی کرده باشیم اما آنها از خودشان تشعشعاتی بیرون میدهند که «استرس» نام دارند. وقتی حرفمان را به دیگران نمیزنیم، مخصوصا حرفهایی که میزان ناراحتی و دلخوری ما را به دیگران نشان میدهند بیدلیل خودمان را به خاطر رفتار یا گفتار دیگران ناراحت میکنیم.
- روابط شفاف در زندگیمان تیره و تار میشوند
جالبتر اینکه اگر این حرفها را بزنیم، به اطرافیانمان هم لطف میکنیم. چون در بیشتر موارد، سوءتفاهمها و ناراحتیها به دلیل شناخت ناکافی ما از دیگران صورت میگیرند. وقتی حرفها زده شوند، سنگهایمان را با دیگران وا میکنیم و زندگیمان را در مسیری بسیار بهتر به جریان میاندازیم. این ماجرا به ما کمک میکند تا اطرافیانمان را غربال کنیم و بدانیم که چه کسی تا چه اندازهای با ما همجهت است. با انجام این کار ساده، یکی از بزرگترین قدمها برای مبارزه با نگرانی را برمیداریم.
» هر روز به پیش بروید
برای محافظت کردن از چیزهایی که دوستشان دارید باید بازی کردن در نقش یک قربانی را کنار بگذارید و جانانه به میدان نگرانیها قدم بگذارید. شما به عنوان یک فرمانده به دنیا آمدهاید. شاید گذر روزها، ماجراها و آدمهای مختلف، ذات شما را غبارآلود کرده باشند اما این موضوع نمیتواند آنچه که هستید را کتمان کند. به خودتان، اصلتان به حقیقت چیزی که هستید بازگردید. هر روز وقتی لباستان را میپوشید به آن به چشم یک زره نگاه کنید.
پس بهترین چیزهایی که دارید را بپوشید و به نگرانیهای زندگیتان نشان دهید که حاضر به واگذاری نبرد به نفع آنها نیستید. تا آخرین لحظه، پای زندگیتان، شادیهایتان، آرزوهایتان و باورهایتان بایستید. این زندگی شما است، این مبارزه شما است و جالبتر آنکه پیروزی هم فقط از آن شما است. پس قلب و ذهنتان را یکی کنید و به مُشتی نگرانی اجازه ندهید که سُکان روزهایتان را در دست بگیرند. به آنها نشان دهید که هنوز هم ایستادهاید!
- نظر شما چیست؟
- شما برای مبارزه با نگرانی در زندگیتان چه راهکاری دارید؟ لطفا یکی از موثرترین راهکارهایتان را برایمان بنویسید.
صحبت کردن باخدا من رو از نگرانی دور میکنه اعتماد به خدا هم همین طور
مطالعه
مراقبه
همیشه درمدار خودشناسی و خودسازی بودن
آگاهی های لازم رو به ما میده که در مواقع مختلف بهترین رفتار رو داشته باشیم. و اگر در هر موقعیتی تمامیت خودمونو بذاریم دیگه جایی برای نگرانی نیست.
چون ما بهترین خودمون در اون لحظه بودیم
عالی بود با هیاهو های ذهنم فهمیدم چکار کنم ممنون بابت مطالب👏👏👏👏