بسیاری از ما روزها را یکی پس از دیگری سپری میکنیم؛ اما واقعا زندگی نمیکنیم. از روزهایمان لذت نمیبریم و حتی برای عبور ثانیهها لحظه شماری میکنیم. آیا این چیزی است که از زندگی خودمان انتظار داریم؟ به احتمال زیاد، پاسخ شما هم منفی است. حالا سوال درست این است که برای تغییر این رویه و لذت بردن از زندگی باید چه کاری انجام دهیم یا حتی از انجام چه کارهایی دست برداریم؟
در این گفتار به دنبال پاسخ این دو پرسش میگردیم. اگر روزهایتان یکی پس از دیگری سپری میشوند بدون آنکه فرصتی برای زندگی کردن پیدا کنید، تا انتهای این جستجو با ما همراه باشید.
بیا زندگی کنیم! خورشید روزی دو بار طلوع نمیکند، ما هم دو بار به دنیا نمیآییم.
آنتون چخوف
وِرد آگاهی را با خودتان تکرار کنید
جسم ما همیشه و در همه حال، در زمان حال زندگی میکند. چون به ماده و ذرات زنجیر شده است؛ اما این ماجرا در مورد ذهنمان برقرار نیست. او آزاد است که به هر جا میخواهد برود. گاهی در گذشته به سر میبرد و در حال کندوکاو پیرامون ماجراهایی است که دفترشان بسته شدهاند. گاهی هم به آینده سفر میکند و ماجراهایی که هنوز رخ ندادهاند را پیشبینی میکند.
جالب اینجا است که ذهن ما علاقه چندانی به زمان حال ندارد. این در حالی است که مهمترین و واقعیترین چیزی که داریم زمان حال است. گذشته هرگز باز نمیگردد، چون تمام شده است. آینده نیز هنوز نیامده و رخ نداده است؛ اما زمان حال، حی و حاضر در دستانمان قرار دارد.
زمانی که بتوانیم ذهن و جسممان را در یک زمان حاضر کنیم، لحظه برداشتن قدمهای واقعی در زندگیمان فرا میرسد. پیشنهاد میکنیم که جمله زیر را روی یک برگه کاغذ بنویسید و آن را جایی در تیررس نگاهتان بگذارید. هر روز چند بار آن را مرور کنید و به افکارتان نظم دهید.
«آنچه که اهمیت دارد، امروز، این ساعت و این لحظه است.»
به استقبال روزهای معمولی بروید
- روزت چطور بود؟
- هیچی. معمولی، مثل روزهای دیگر!
این پاسخ معمولی، حقیقتی غیر معمولی را به ما اثبات میکند؛ اینکه «خوشبخت هستیم» شاید این موضوع را قبول نداشته باشید. اجازه بدهید بیشتر برایتان توضیح دهیم:
- وقتی بیمار میشوید چه میکنید؟
از کار و زندگیتان باز میمانید و به دنبال راهی برای درمان خودتان میگردید.
- وقتی دچار مشکلات مالی میشوید چه حسی دارید؟
ترس و پریشانی شما را محاصره میکنند و به دنبال راهی برای حل کردن این مشکل مالی میگردید.
- وقتی کسی با رفتار و گفتارش قلب و ذهن شما را آزار میدهد چه میکنید؟
ناراحت و آزرده میشوید. چون شاید حتی نتوانید کاری برای این ماجرا بکنید.
- وقتی عزیزانتان از شما دور هستند چه میکنید؟
فقط میتوانید دلتنگشان شوید.
یک روز معمولی، روزی بدون بیماری، بدون مشکلات عجیب و غریب، بدون حضور انسانهای سمی، بدون فاصله از عزیزان و … است. از آن طرف هم میشود به آن نگاه کرد. یک روز معمولی، روزی سرشار از سلامتی، آرامش، شادی و عشق است. آیا این ماجرا، ترجمه همان چیزی نمیشود که آن را «خوشبختی» صدا میزنیم؟ ما انسانها حافظه کوتاه مدت چندان خوبی نداریم و بدتر از آن خیلی زود به همهچیز – حتی خوشبختی – عادت میکنیم.
آن هنگام است که فکر میکنیم چیزی را که باید داشته باشیم نداریم و بیتفاوت به داشتههای ارزشمندمان روزگار میگذرانیم. برای تجربه بهترین روز زندگی و حتی لذت بردن از زندگی باید هر روز، همان طور که موجودی حسابمان را چک میکنیم، ستارههای خوشبختی در زندگیمان را هم بشماریم و بابت داشتن آنها از خداوند سپاسگزاری کنیم. تنها در این صورت است که لحظههایمان را آگاهانه میگذرانیم و به معنی واقعی، زندگی میکنیم.
خودنمایی نکنید و به دنبال اثبات خودتان به دیگران نباشید
کارهای زیادی هستند که ما با دستان خودمان و البته در بیشتر موارد ناآگاهانه برای به قتل رساندن لذتها و شادیهای زندگیمان انجام میدهیم. یکی از این کارها که میتواند بهترین روز زندگی را به بدترین آن تبدیل کند، خودنمایی کردن است. وقتی آتش خودنمایی کردن به جانمان بیفتد، دیگر برای خودمان زندگی و کار نمیکنیم.
بلکه نهایت تلاشمان را برای ساخت نمایشی تمام عیار از چیزهایی که نیستیم به کار میگیریم؛ مثلا لباسهایی بسیار فراتر از حد و اندازه جیبمان میخریم، ماشینی بسیار گران را با هزار قرض و قوله میگیریم، در خانهای بسیار گران زندگی میکنیم و در مهمانیهایمان نهایت تلاشمان را برای نشان دادن ثروت و توانمندیمان به کار میگیریم؛ اما در پشت صحنه این ماجرا و در روزهایی که دیگر کسی ما را تماشا نمیکند، تمام ساعتهای روزمان را مشغول کار کردن هستیم، به خانوادهمان اهمیتی نمیدهیم یا حتی فرصتی برای هم کلام شدن با آنها پیدا نمیکنیم.
تمام هم و غممان به دست آوردن پول برای پوشش دادن هزینههای زندگی فخرفروشانهمان است. آیا در این حالت از زندگیمان لذت میبریم؟ آیا احساس آرامش میکنیم؟ آیا شادی را در قلبمان مییابیم؟ خیر! چون فرصتی برای این کارها نداریم.
چطور میتوان از دام فخرفروشی به دیگران نجات پیدا کرد؟
بهترین کار، یافتن ریشه ماجرا است. در بسیاری از موارد، علت نیاز ناپیدا به فخرفروشی، نیاز به اثبات خودمان به دیگران است. ما به اشتباه فکر میکنیم باید چیزی که هستیم را به دیگران ثابت کنیم. این در حالی است که هرگز چنین چیزی واقعیت ندارد. ما مجبور نیستیم مطابق استانداردهای دیگران زندگی و رفتار کنیم؛ مثلا اگر از کاری که انجام میدهیم خوشمان نمیآید، میتوانیم بدون لحظهای فکر کردن به فکر دیگران آن را رها کرده و عمرمان را در کاری سپری کنیم که دوستش داریم.
باید به یاد داشته باشیم که دیگران با وجود حرفهای زیادی که میزنند، هرگز نمیتوانند به جای ما حس کنند، نفس بکشند یا زندگی کنند. پس چرا برای اثبات خوب بودن سبک تفکر، رفتار یا زندگیمان، خودمان، آرامشمان و شادیمان را قربانی میکنیم؟ کمی به این ماجرا فکر کنید… . پاسخ این سوال، کلید اصلی لذت بردن از زندگی است.
خطکش ذهنیتان را بشکنید؛ هر چیزی قابل قضاوت نیست!
گاهی در زندگیمان با چیزها، ماجراها یا افرادی روبهرو میشویم که خارج از تمام استانداردهای ذهنی و باور ما هستند. آن افراد و چیزها به معنی واقعی با ما فرق دارند. برخی از ما به هنگام رویارویی با چنین موقعیتی خیلی راحت، خط کش خوبها و بدها را از ذهنمان بیرون میکشیم و به آن چیز نمره میدهیم! مثلا این شبیه من است پس خوب است، آن شبیه من نیست پس بد است! برای لذت بردن از زندگی باید یاد بگیریم که خوب یا بد، فقط در ذهن ما است.
هر کسی بر اساس ذهن، باور و اعتقاداتش، مرزهایی برای خوبی و بدی دارد. شاید خوب از نظر ما بد از نظر دیگری باشد و برعکس. برای تجربه بهترین روز زندگی، به جای گارد گرفتن در برابر این تفاوتها آن را به عنوان چیزی متفاوت بپذیرید و حتی بهتر اینکه سعی کنید به دنبال نکتههای مثبت آن فرد یا ماجرا بگردید. اگر بتوانیم زبان و ذهنمان را مهار کنیم، دروازههایی از خرد و حکمت به رویمان گشوده میشوند و به لایهای عمیقتر از زندگی دست پیدا خواهیم کرد.
اگر بخواهی مردم را قضاوت کنی، هیچ فرصتی برای دوست داشتن آنها نخواهی داشت.
مادر ترزا
عاشق مقصد باشید اما از مسیر هم لذت ببرید
هر کدام از ما برای زندگیمان اهدافی داریم و در بهترین حالت، شب و روز برایشان تلاش میکنیم. این بسیار عالی است؛ اما کافی نیست. درست است که رسیدن به مقصد، یاد گرفتن آن مهارت، قبولی در آن دانشگاه، استخدام در آن شرکت، گرفتن فلان رژیم، رفتن به آن مسافرت، همکاری با فلان فرد و … میتوانند فصلهای تازهای را به رویمان بگشایند اما نباید اجازه بدهیم که لذت زندگی در مسیر رسیدن به این اهداف را از ما بگیرند. تمام لحظههایی که در حال تلاش برای رسیدن به هدفمان هستیم هم بخشی از زندگیمان هستند که دیگر هرگز تکرار نمیشوند.
اگر میخواهیم بهترین روز زندگی خود را بسازیم باید هر روزمان را آگاهانه سپری کنیم، قدر لحظههایی که در کنار هم هستیم را بدانیم، از خودمان و سلامتی جسم و روحمان محافظت کنیم و به زمان حال هم توجه داشته باشیم. هر کسی در دنیا با تمرین و تلاش پیوسته میتواند به چیزهایی که میخواهد برسد. تنها کافی است پیوستگی حرکت در مسیر را حفظ کنیم و بدون قضاوت کردن تلاشمان به دنبال برداشتن قدم کوچک بعدی باشیم.
ادامه همین فرایند میتواند بدون آزار و اذیت جسم و روحمان و قربانی کردن آرامش و شادیمان ما را به هر مقصدی که میخواهیم برساند. به قول شیخ اجل «سعدی»: «رهرو آن نیست که گه کند و گهی خسته رود/ رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود». آهسته اما پیوسته در مسیر رسیدن به اهدافتان قدم بردارید و گاهی هم به آسمان نگاه کنید.
به خودتان اعتماد کنید؛ بیشتر و باز هم بیشتر
البته اشتباه نکنید. منظور ما چیزی مثل «غرور» یا توهمی به نام «دانای کل شدن» نیست. اجازه بدهید بیشتر برایتان توضیح بدهیم. هر کدام از ما در زندگیمان در موقعیتهای مختلفی قرار میگیریم که با اضطراب زیادی همراه هستند. گاهی این ماجرا در پی یک امتحان، ارائه یک پروژه، حرف زدن در مقابل چند نفر یا حتی تعیین اهداف برای آینده اتفاق میافتند. در این هنگام هالهای ناپیدا از ترس جلوی دیدگانمان را میگیرد. دلمان میخواهد از همهچیز دست بکشیم و به دورترین جایی که میتوانیم فرار کنیم.
در این حالت، اعتماد به نفسی پر قدرت دقیقا پشت ترسمان ایستاده است که میتواند بهترین روز زندگی ما را بسازد. برای کنار زدن این پریشانی و باز کردن راه برای ورود اعتماد به نفسمان باید ترس از قضاوت شدن را کنار بگذاریم. شاید کارمان خوب نباشد؛ یاد میگیریم و دوباره انجامش میدهیم. شاید حرف زدنمان با تُپُق همراه باشد؛ تمرین میکنیم و بار دیگر بهتر صحبت میکنیم. شاید ما را نقد کنند؛ آنگاه با جنبههای تازهای از افکار دیگران و کار خودمان آشنا میشویم.
به زبان ساده، کارتان را انجام دهید و سپس خودتان را رها کنید. اجازه بدهید آن چه انجام دادهاید مسیر خودش را طی کند. شما فقط به تماشا بنشینید و منتظر برداشتن درسهایتان از این ماجرا باشید. بیشتر وقتها ما بسیار بهتر از چیزی که فکر میکنیم انجام میدهیم. پس شاید حتی نتیجه این جسارت، کشف یک استعداد یا یافتن یک فرصت ناب باشد! شما که از نتیجه خبر ندارید. پس بهترین خودتان را ارائه دهید و رو به جلو قدم بردارید.
به اطرافتان و خودتان نگاه کنید
بیشتر ما به زندگی پیرامونمان نگاه میکنیم، اما واقعا چیزی را نمیبینیم. ما گذر فصلها را احساس نمیکنیم، به باریدن باران بهاری، پاییزی و تابستانی اهمیتی نمیدهیم و اصلا این بارانها برایمان فرقی ندارند. وقتی برف میبارد نیممیلیمتر هم از جایمان تکان نمیخوریم و چه بسا در دلمان کلی غرولند هم بکنیم که ای وای باز دوباره همهجا خیس و گِلی میشود! این در حالی است که زندگی در درک تکتک این تغییرات نهفته است.
اگر میخواهید لذت بردن از زندگی را یاد بگیرید باید به خودتان قول بدهید که نسبت به تغییرات پیرامونتان آگاهتر عمل کنید. به عنوان قدمی ساده میتوانید یک درخت را در نظر بگیرید و به خودتان قول بدهید که هر روز یک دقیقه را صرف تماشای آن درخت و حتی دست گذاشتن روی تنه آن کنید. در آن یک دقیقه به هیچ چیز نیندیشید. فقط و فقط به درختتان نگاه کنید. این موجود زنده که اکنون حضور شما را درک کرده است، بسیار بیشتر از آنچه که فکرش را بکنید به سمتتان انرژی و نشاط میفرستد. به شما قول میدهیم که آن لحظهها به بهترین ثانیههای روزتان تبدیل خواهند شد و شما این تغییر را با قلب و روحتان حس خواهید کرد.
امروز برای خودتان یک گلدان بخرید
مراقبت کردن از گل و گیاه، مرد و زن یا پیر و جوان ندارد. از طرفی، لازم نیست یک گیاه خیلی گران قیمت را برای نگهداری انتخاب کنید. یک گلدان کوچک سبز رنگ که مسئولیت نگهداریش فقط بر دوش شما باشد، تغییری دلنشین را در زندگیتان به وجود میآورد. شما با خرید یک گلدان و آغاز پرورش آن گیاه، چیزی خوشایند و دغدغهای تازه اما فرحبخش را در زندگیتان ایجاد میکنید.
وقتی بدانید که گیاهتان بدون مراقبت شما از بین میرود و با محبت و مراقبت شما برگهای تازهای در آن سبز میشوند شوری تازه در وجودتان هویدا میشود. ما جزوی از طبیعت هستیم. هر چیزی که ما را به یاد آب و خاک و رویش بیندازد، گوهر درونمان را پاکسازی میکند. به همین دلیل است که یک برگ تازه در گلدانتان میتواند روز شما را بسازد و لبخندی دلنشین را بر لبانتان جاری سازد.
بهترین پاسخ، چیزی است که قلبتان میگوید
روشهایی که در این گفتار برای لذت بردن از زندگی به شما پیشنهاد دادیم، از نظر مالی اصلا گران نبودند؛ اما از نظر معنوی، آنجا که حقیقت، عیار چیزها را مشخص میکند، بسیار هم گران بودند. علت این است که فرمانروای واقعی وجود ما قلبمان است. وقتی در جهت خواستههای واقعی قلبمان قدم برمیداریم لحظه به لحظه زندگیمان سرشار از شادی و آرامش میشود؛ اما وقتی در جهت مخالف ندای درونمان قدم برمیداریم و در هر لحظه در حال حساب و کتاب هستیم، هر روزمان به زندگی در جهنمی ابدی شباهت پیدا میکند.
به دنبال ساخت بهترین روز زندگی هستید؟ میخواهید از زندگیتان لذت ببرید؟ پاسخ ساده است. با خودتان نجنگید. چون قلبتان دشمن شما نیست. او بهترین یاوری است که بیهیچ واسطهای از سوی کائنات در وجود شما قرار گرفته است. با این موجود ارزشمند، آنطور که شایسته و برازنده شما و او است رفتار کنید و از لحظه لحظه سفرتان روی زمین، لذت ببرید.
- نظر شما چیست؟
- شما چه راهحلهایی برای لذت بردن از زندگی سراغ دارید؟ لطفا از روشتان برای ساخت بهترین روز زندگی برایمان بگویید.
دیدگاهتان را بنویسید