هر روز در بزرگراه ذهن ما فکرهای گوناگون بدون آنکه کسی برایشان کارت دعوتی فرستاده باشد میآیند و میروند. البته بعضی از آنها عاشق حال و هوای ابری ذهنمان میشوند و به جای رفتن، کنگر میخورند و لنگر میاندازند.
این افکار غریبه که خودشان را صاحبخانه ذهن ما میدانند میان حرفهایی که با خودمان میزنیم سنگ میاندازند، از کاه کوه میسازند و اوضاع زندگیمان را به آشفته بازاری تبدیل میکنند که ابتدا و انتهای آن گم شده است.
در این گفتار به دنبال راهکارهایی میگردیم تا بتوانیم جول و پلاس این فکرهای چسبنده را از ذهنمان جمع کرده و به جای فکر کردن، بیشتر زندگی کنیم. اگر شما هم به دنبال راهی برای کمتر فکر کردن میگردید، تا انتهای این ماجرا با ما همراه باشید.
اگر وقت زیادی را صرف فکر کردن راجع به موضوعی کنید، هیچوقت آن را به انجام نخواهید رساند.
بروس لی
» چرا باید کمتر فکر کنیم؟
به عنوان یک انسان برای انجام هر تغییری در زندگیمان به یک «چرا» محکم نیاز داریم. این «چرا» به ما انگیزه میدهد تا کارمان را تا انتها انجام دهیم، سختیها را به چالش بکشیم و با تکیه بر روشهای گوناگون، خودمان را قوی نگه داریم. کمتر فکر کردن هم یک تغییر بزرگ است که میتواند زندگی ما را زیرورو کند. وقتی کمتر فکر میکنیم:
- زندگی شادتری را تجربه میکنیم
- کارهای بیشتری را به سرانجام میرسانیم و از این راه، بهرهوری خود را افزایش میدهیم
- کیفیت زندگیمان به سمتی مثبت، تغییر جهت میدهد
- اجازه نمیدهیم که مشکلات ما را از پای دربیاورند
- جنگجوی درونمان بیدار میشود و اجازه نمیدهد که به این سادگیها تسلیم شویم
- جسم سالمتری خواهیم داشت
- زندگیمان آرامش بیشتری را به خود میبیند
البته اصرار ما بر کمتر فکر کردن به این معنی نیست که باید قدرت تصمیمگیری خود را به دیگران واگذار کنیم یا قبل از گرفتن تصمیمهای ریز و درشت زندگیمان تحقیق، تحلیل و بررسی را کنار بگذاریم.
هدف از کمتر فکر کردن، به دست آوردن مهارت کنار گذاشتن افکار بیهوده است تا از این راه بتوانیم آرامش ذهنی را تجربه کنیم. امیدواریم که بیان نکتههای بالا به شما دلیل کافی برای ورود به این تغییر بزرگ را داده باشد. با این تصور مثبت در ادامه گفتگوی خود چند راهکار را به شما پیشنهاد میکنیم.
» فکر، زبان و عمل خود را همجهت کنید
یکی از علتهای بزرگی که حجم زیادی از افکار ناموزون را به ذهن ما تحمیل میکند، در یک راستا نبودن فکرهایی که میکنیم با حرفها و اعمالمان است. اجازه بدهید برایتان مثالی بزنیم.
تصور کنید که شما در ذهنتان افکاری راجع به موفقیت دارید. مثلا با خودتان فکر میکنید: «چقدر خوب میشود اگر من دل را دریا بزنم و کاری که همیشه دوست داشتم را راه بیندازم.» با گفتن این جمله، ذهنتان شروع به صحنهسازی میکند و شما روزهای آینده، ماهها و سالهای دور را در عرض چند ثانیه از نظر میگذرانید. در انتها هم به این فکر میرسید که چنین کاری میتواند زندگیتان را به چیزی که همیشه دوست داشتید تبدیل کند.
اما وقتی کسی از شما میپرسد که فلانی، نظرت در مورد راهاندازی کار مورد علاقهات چیست؟ این بار به جای بیان همان افکار خوشایند، در مورد خرابی بازار، زیاد شدن دست، گرانی موارد اولیه و … صحبت میکنید. دست آخر هم به جای دنبال کردن کار مورد علاقهتان، همان شغل همیشگیتان را ادامه میدهید.
اما این بار ذهنتان به جای افکاری از جنس موفقیت، سرشار از فکرهای منفی و ناراحت کننده، افسوسهای بیحاصل، حسرتهایی جانگداز و حسادتهایی بیمعنی است. وقتی فکر، سخن و عمل در یک راستا نباشند، انرژی، استعداد و تمام پتانسیلهای درونیتان به هدر میروند. گذشته از این، شما به جای حرکت کردن رو به جلو، در تار و پودی از فکرها اسیر میشوید و قدرت اقدام کردن را از دست میدهید.
راه چاره این مشکل، استفاده از قدرت پنهان در گفتگوهایی است که با خودتان میکنید. محققان روانشناسی بر این باورند که مخاطب اصلی تمام مکالماتی که انسانها در طول روزها و سالهای زندگیشان انجام میدهند، خودشان هستند. صحبت کردن با خودتان، چیزی غیر طبیعی نیست.
برعکس، کسانی که آگاهانه خودشان را مخاطب خود قرار میدهند از نظر ذهنی، بسیار قویتر از کسانی هستند که خودگوییهای درونی را نوعی دیوانگی خطاب میکنند. اگر میخواهید فکرهای مثبت خود را وارد سخنان و اعمالتان کنید باید آنها را به شکل یک مکالمه یا جملههایی دستوری درآورید
پیشنهاد میکنیم روش زیر را امتحان کنید:
- به چیزی که واقعا میخواهید، خوب فکر کنید
- آن را روی کاغذ بنویسید
- نوشتههای خود را به جملههایی ساده اما قدرتمند تبدیل کنید. مثلا بنویسید: «من میتونم به چیزهایی که میخوام برسم»، «من سرشار از انگیزه، خلاقیت و ایدههای ناب هستم»، «من هر روز و در هر زمینه بهتر و بهتر میشوم»، «من لایق ثروت و یک زندگی راحت هستم» به همین ترتیب، خواستهها و افکار مثبت خود را در قالب جملههایی با زبان خودتان و در زمان حال بنویسید.
- هر روز صبح، به آینه نگاه کنید، در چشمهای خودتان خیره شوید و با شور و شوق، نوشتههای خود را تکرار کنید.
- در طول روز، هر بار که توانستید، نوشتههای خود را بیرون بیاورید و آنها را با شادی و امید بخوانید.
تکرار این فرآیند، نه تنها افکار شما را در جهتی که میخواهید نگه میدارد بلکه کمکم عادت به مثبت حرف زدن در مورد خودتان و خواستههایتان را در شما ایجاد میکند.
به دنبال این ماجرا، شما قدرت اقدام کردن در جهت افکار و سخنانتان را پیدا خواهید کرد. این روشی است که افراد موفق از آن برای کنار زدن فکرهای منفی، قویتر کردن فکرهای مثبت و زودتر رسیدن به اهدافشان استفاده میکنند.
کم کردن حجم فکرهای بیهوده باعث میشود که فضای ذهنتان خلوتتر شود و در پی آن آرامش، تمرکز و هدفمندی شما افزایش پیدا میکند. گذشته از این، شما ناخواسته با بهتر کردن وضعیت افکار، سخنها و اعمالتان، حال و هوای اطرافیان خود را هم در جهتی مثبت، دگرگون میکنید. این مورد هم به حجم شادی و آرامشتان میافزاید.
» آتش بگومگوهای درونی را خاموش کنید
صحبت کردن ما با خودمان، بخشی تاریک هم دارد. اگر مراقب این بخش نباشیم، خیلی راحت میتواند ما را از پا دربیاورد و حتی جانمان را تهدید کند. تصور کنید که فردی سالم، مدام در ذهنش خودش را به یک بیماری خطرناک وصل میکند.
در اثر این افکار، در مورد جسم خود دچار وسواس ذهنی میشود. حتی در برخی از افراد، علائمی مشابه آن بیماری هم پدیدار میشوند. در حالی که در واقعیت، آنها سالم و تندرست هستند و اگر دست از سر خودشان بردارند، جسمشان آنقدر قدرتمند است که میتواند در مقابل بیماریها بجنگند و پیروز شود.
جدا از موضوع سلامتی، داستان بگومگوهای منفی ذهن ما به اعتماد به نفسمان برای انجام کارها، هدفگذاری در زندگی، تلاش برای رسیدن به موفقیت و خلاصه، هر چیزی که فکرش را بکنید آسیب زیادی میزند.
وقتی به خودتان میگویید: «من هرگز نمیتوانم این کار را انجام دهم»، ذهنتان تمام قدرت و تلاشش را به کار میگیرد تا شما واقعا نتوانید آن کار را انجام دهید. به همین دلیل است که گاهی برخی از افراد، موفقیتهای حتمی را از دست میدهند. چون آنها در ذهنشان قانون نتوانستن را به اجرا گذاشتهاند.
برای فکر کردن زمان بگذار، ولی هنگامی که وقت اقدام کردن رسید، فکر کردن را کنار بگذار و وارد عمل شو.
ناپلئون بناپارت
برای رها شدن از بگومگوهای منفی ذهنتان و بیرون کشیدن خودتان از نبردی که در آن شرکت نکردهاید میتوانید از دو راهکار زیر کمک بگیرید:
- با فکر به جنگ فکر بروید
در یک روش درمانی کهن، وقتی بیمار با نوعی سم آلوده میشد، از یک سم دیگر برای معالجه آن کمک میگرفتند. با وجود آنکه در این مقاله میخواهیم راهکارهایی برای کمتر فکر کردن به شما معرفی کنیم، اما گاهی تنها با فکر میتوان از دست یک فکر دیگر راحت شد.
این موضوع با قانون «جانشینی ذهن» هم تطابق پیدا میکند. طبق این قانون، جای چیزی در ذهن ما خالی نمیماند و اگر میخواهیم چیزی را از ذهنمان بیرون کنیم یا عادتی را تغییر دهیم باید چیزی را در جای خالی آن فکر بیرون شده قرار دهیم. به این ترتیب، برای رها شدن از فکرهایی که سمشان نمیگذارد انرژی ما صرف رسیدن به اهداف و خواستههایمان شود باید از فکرمان کمک بگیریم.
اجازه بدهید مثالی برایتان بزنیم. تصور کنید که شما در مورد انجام یک کار، افکاری همراه با ترس دارید. در این روش باید کمی زمان بگذارید و با نگاهی بیطرفانه به آن کار فکر کنید. آنگاه خواهید دید که غول ذهنی شما، تنها سایهای از یک عروسک کاغذی است که نه قدرتی برای آسیب زدن به شما و نه توانی برای دور کردن شما از اهدافتان دارد.
- کمی لجباز شوید
همانطور که برای خارج شدن از تاریکی باید به روشنایی پناه برد، برای خلاصی از دست بگومگوهای منفی که زنجیرهای از فکرهای بیحاصل را به وجود میآوردند باید به خودگوییهای مثبت پناه ببرید.
باید در مقابل هر «نمیتوانمی» که در پسزمینه ذهنتان تکرار میشود، چندین و چند بار با احساس واقعی بگویید: «میتوانم!» در این زمینه، هر چقدر که میتوانید با فکرهای منفی ذهنتان لجبازی کنید. سپس باید اطرافتان را از دلیلهایی پر کنید که قدرت توانستن را در شما تقویت میکنند.
به این ترتیب، با چشمان خود خواهید دید که چیزهای بسیار سخت برایتان به چیزهای نهچندان سخت و حتی ساده تغییر شکل میدهند. شما با قویتر کردن بخش مثبت ذهنتان، در نبرد با بگومگوهای منفی، پیروز میشوید و پاداش کارتان، تغییر کردن زندگیتان و رسیدن به آرزوهایتان خواهد بود.
» از دنده معکوس استفاده کنید
فکرها میتوانند احساس را به وجود بیاورند. مثلا فکر کردن به یک موضوع خندهدار، لبخند را بر لبانتان جاری میسازد یا چند ثانیه اندیشیدن در مورد یک موضوع ناراحت کننده میتواند اشکهایتان را از مخزن وجودتان بیرون بکشد.
اما گاهی زور افکارمان بر ما میچربد. به این ترتیب، تلاشهایمان برای کمتر فکر کردن و تغییر حال و هوای ذهنمان با شکست روبهرو میشود. این مورد به ویژه در کسانی دیده میشود که منفی فکر کردن و بگومگوهای ناخوشایند ذهنی به یکی از عادتهای قدیمیشان تبدیل شده است.
اما حتی قرار گرفتن در این شرایط هم نمیتواند یک انسان مشتاق را به زانو دربیاورد. اگر مهار کردن فکر، سخت است، هنوز چند قدرت دیگر درونمان وجود دارند که میتوانیم با کمک آنها، فکرها را دور زده و به اردوگاهشان شبیخون بزنیم! بیاید این راهها را با هم بررسی کنیم:
- شیوه صحبت کردن خود را تغییر دهید
شاید این موضوع را شنیده باشید که وقتی پای لحن صحبت کردن به میدان باز میشود، همه آدمهای زمین در دو دسته متفاوت جای میگیرند. دسته اول، کسانی هستند که مانند برندهها صحبت میکنند و دسته دوم، کسانی هستند که مانند بازندهها حرف میزنند.
وقتی زور افکار منفی در ذهنمان زیاد باشد، ناخودآگاه مانند بازندهها و افراد شکست خورده که خیال ندارند از روی زمین بلند شوند صحبت میکنیم. در این جور مواقع، لحن سخن گفتنمان بیقدرت، واژههایمان آزار دهنده و مفهوم کلاممان سرشار از شکایت و ناراحتی است. حتی اگر اکنون در ذهنتان حجم انبوهی از این نوع افکار در حال رفتوآمد هستند باید مثل یک فرد برنده صحبت کنید.
سعی کنید تمام واژههای منفی را از میان سخنانتان بیرون بکشید، قوی، با جسارت و امیدوار حرف بزنید. اگر این کار را ادامه دهید، ضمیر ناخودآگاهتان متوجه یک تناقض آشکار میان افکار و سخنانتان میشود. سپس یک جاروی بزرگ در دست میگیرد و در کمال ناباوری بدون آنکه بفهمید، ذهنتان را از فکرهای منفی خالی میکند.
- رفتار خود را تغییر دهید
چطور راه میروید؟ چطور مینشینید؟ آیا به هنگام راه رفتن، سرتان را پایین میاندازید و فقط جلوی پایتان را نگاه میکنید یا اینکه شانههایتان را صاف کرده و به دور دست مینگرید؟ زبان بدن شما میتواند به طور مستقیم، احساستان را نشانه بگیرد.
اگر موقع راه رفتن، راست و صاف باشید، پاهای خود را کمی روی زمین بکوبید، کمی سریع قدم بردارید و چهره فردی بینیاز و قدرتمند را به خود بگیرید، تکتک سلولهای وجودتان احساس فردی قدرتمند، موفق و شاد را به خود میگیرند. به همین ترتیب، اگر قوز دار، شل و وارفته، با چهرهای درهم و سلانهسلانه قدم بردارید، وجودتان سرشار از بیاعتمادی به تواناییهایتان، ناامیدی و اندوه میشود.
کشف رازی که در زبان بدنتان نهفته است میتواند در پروژه کمتر فکر کردن به شما کمک کند. پیشنهاد میکنیم در این زمینه، از خواندن کتابهای تخصصی در مورد زبان بدن، غافل نشوید. این مهارت، نه تنها در زندگی شخصی بلکه در دنیای کار و تجارت هم به شما سود فراوانی میرساند.
» قبل از برداشتن آخرین قدم، تسلیم نشوید
تلاش برای بهتر زندگی کردن، نوعی اعلان جنگ به نیروهای منفی است که در اثر خودآگاهی ایجاد میشود. افراد زیادی با این تفکر که برای ایجاد تغییر در زندگیشان دیر شده است، تا آخر عمرشان با محدودیتها، ناملایمتها و حجم دیوانهکنندهای از افکار، مدارا میکنند. در حالی که انسان، برای مدارا کردن آفریده نشده است.
ما در حالی روی زمین فرستاده شدهایم که به دقیقترین، قویترین و بزرگترین ابزارهای لازم برای رسیدن به خواستههایمان مجهز گشتهایم. ذهن، جسم و روح ما میتوانند هر آنچه میخواهیم را برایمان مهیا کنند.
تنها کاری که باید انجام دهیم، یاد گرفتن شیوه استفاده از این قدرتهای سهگانه است. خبر خوب اینکه، انسانهای بسیار زیادی روی زمین با تلاش و تمرین به این توانایی دست یافتهاند. بدون تردید، شما هم میتوانید.
- نظر شما چیست؟
- شما از چه راههای برای کمتر فکر کردن استفاده میکنید؟ آیا موفق به مهار کردن بگومگوهای منفی ذهنتان شدهاید؟
سلام وقت بخیر.یک روشی که من اون رو امتحان کردم این هست که یک تعهد زمان دار مثلا یه هفته یه ماه رو برای خودم تنظیم میکنم که در اون زمان من اصلا نباید فکر های منفی و پراکنده و..بکنم و هر وقت هم فکر های به این شکل به سراغم میاد از خداوند برای استقامت در عهدی که گذاشتم کمک میطلبم .این روش برای من خیلی جواب داده .یه روش دیگه هم اینه که به گفتگوهای ذهنی خودم به عنوان شخص سوم یا ناظر نگاه میکنم و خیلی عجیبه که وقتی شروع به نظاره به افکارم میکنم اصلا دیگه هیچ فکری نمیکنم و ذهنم آزاد و رها میشه ،به نوعی یکی انگاری با افکار ذهنی ام رو کنار میزنم .
موفق باشید