زندگی انسان به تلاش وابسته است. بدون تلاش کردن، هیچ جادهای هموار نمیشود، هیچ دیواری بالا نمیرود و هیچ قلهای فتح نمیگردد. سختی یا آسانی تلاش کردن به فرد تلاشگر بستگی دارد.
اگر با نگاهی گسترده و عمیق به تلاشهایمان بنگریم، هیچ حرکتی خسته کننده نخواهد بود؛ بلکه هر قدم، انگیزهای برای برداشتن قدم بعدی و تمام کردن یک هدف، شوقی درونی برای رسیدن به هدف بعدی خواهد بود. در قسمت پایانی به سراغ روشهای میرویم که با استفاده از آنها، هوش هیجانی خود را تقویت کنیم.
انسان باید آنقدر بزرگ باشد که اشتباههای خود را قبول کند، آنقدر باهوش باشد که از آنها سود ببرد و آنقدر قوی باشد که آنها را اصلاح کند.
جان سی. مکسول
چگونه میتوانیم هوش هیجانی را در خود تقویت کنیم؟
در قسمتهای قبلی با هم گفتیم که هوش هیجانی، مهارتی قابل یادگیری است. البته برخی به علتهای گوناگون – مثل ژنتیک، شیوه تربیت یا جامعهای که در آن بزرگ شدهاند – با حجم زیادی از این مهارت وارد جامعه میشوند. اما این بدان معنی نیست که بقیه باید دست روی دست بگذارند و به تماشاچی موفقیتهای این افراد تبدیل شوند. تمرین هدفمند میتواند میزان هوش هیجانی ما را به طرز فوقالعادهای افزایش دهد. در ادامه، چند تمرین را با هم بررسی میکنیم.
تمرین اول: عادتهای جدیدی در خود بسازید
مغز ما، هر روز ده هزار سلول بنیادی تولید میکند. در طول چهار ماه، هر کدام از آن سلولهای تازهنفس، حدود ده هزار پیوند جدید با سلولهای دیگر برقرار میکنند تا مدارهای عصبی جدیدی بسازند. از طرفی، اکنون دانشمندان میدانند که مغز به طور دائم بر اساس تجربههای جدیدی که به دست میآورد، شکل جدیدی به خودش میگیرد.
به همین دلیل، یکی از بهترین راهها برای تشکیل اتصالهای عصبی جدید و تقویت هوش هیجانی، ایجاد عادتهای جدید است. حتی اگر در تمام مولفههای هوش هیجانی ضعیف هستید، نباید هیچ نگرانی به خودتان راه کنید. چون مدارهای ذهنی ما بر اساس تلاشهایی که میکنیم، رشد میکنند و طبق تمرکز و خواست ما تغییر شکل میدهند.
چگونه با استفاده از قدرت عادتها، هوش هیجانی خود را تقویت کنیم؟
به یاد داشتن چند نکته میتواند در طول این مسیر راهگشای شما باشد:
۱.خودتان را در آن رفتار تازه غرق کنید
متعهد شوید که حتما آن رفتار جدید را تکرار میکنید. چون در این صورت، نیروهای انگیزهبخش مربوط به قسمت پیشپیشانی چپ مغزتان برای کمک به شما فعال میشوند. در واقع، وقتی تصمیم به انجام کاری بگیرید، جسمتان به کمک شما میشتابد.
۲.تظاهر کنید.
تظاهر کردن، نیروی بسیار قدرتمندی است که بسیاری از ما به صورت ناخودآگاه و به شیوهای نادرست از آن استفاده میکنیم. مثلا اگر تظاهر کنیم که حالمان بد است و تب داریم، بدنمان هم از شیوهای که در پیش گرفتیم پیروی میکند و در صورت ادامه این روند، دچار «خودبیمارانگاری» یا «هیپوکندریا» میشویم!
ذهن، بسیار قدرتمندتر از چیزی است که ما قادر به درکش باشیم. سعی کنید از قدرت درونیتان به نفع خودتان استفاده کنید. اگر تظاهر به بیماری باعث بروز بیماری میشود، پس بدون شک، تظاهر به سلامتی، داشتن انگیزه بالا، مهربان بودن، درک دیگران و برقراری ارتباط با آنها نیز میتواند بیشتر از آنچه که فکرش را میکنیم برایمان سودمند باشند.
۳. تصور کنید.
تصور کردن، مسیری میانبر برای دستیابی به چیزی است که اکنون نداریم ولی آن را میخواهیم. وقتی آنچه میخواهیم را تصور میکنیم، به ذهنمان فرصتی میدهیم تا چیزی ناآشنا را به شکلی واقعی احساس کند. برای این کار، کافی است خودتان را در وضعیت فوقالعادهای که میخواهید به آن تبدیل شوید تصور کنید.
مثلا به هنگام برقراری ارتباط با دیگران، خودتان را فردی تصور کنید که به راحتی میتواند احساس واقعی دیگران را درک کند و به طور متقابل، احساس خود را به آنها منتقل کند. در هر قدمی که برمیدارید، خود برترتان را ببینید و به مغزتان اجازه بدهید که به وسیله تجربه آن واکنش، اتصالهای عصبی جدیدی بسازد.
هر چیزی که ذهن انسان بتواند تصور و باور کند، میتواند به آن دست یابد.
ناپلئون هیل
۴. کاربردی شوید.
تلاش نکنید که میزان زیادی از یک موضوع را یک مرتبه یاد بگیرید. قدم به قدم پیش بروید. یادتان باشد، کاری که با شتاب زیاد آغاز شود، با همان شتاب هم متوقف میشود. چون سرعت زیاد، مهلت برنامهریزی و برداشتن قدمهای هوشمندانه را از شما میگیرد. پس هدف خود را تا سطح یک رفتار خاص – مثلا در قدم اول، ابراز احساس واقعیتان – ساده کنید.
به این ترتیب میدانید که دقیقا باید چه کاری را، چطور و چه زمانی انجام دهید. یادتان باشد، شبکه عصبی که در مغزتان برای انجام کاری اشتباه شکل گرفته، بسیار قدرتمند است. چون شما بارها و بارها با قدمهایی آهسته و دقیق، آن رفتار اشتباه را تکرار کردهاید. این دقت و آهستگی، به رفتار شما عمق داده است.
هنگامی که تلاش میکنید تا با برداشتن قدمهایی آهسته، اما این بار آگاهانه، شبکه عصبی جدیدی را در خودتان ایجاد کنید، شبکه قدیمی با شبکه جدید وارد یک رقابت عصبی میشود! در واقع، عادتهای شما یکدیگر را به مبارزه میطلبند. برای آنکه شبکه عصبی جدید را به اندازه کافی قدرتمند کنید باید آن را نیز بارها و بارها انجام دهید.
پس اگر در اوایل کار، خسته یا ناامید شدید، بدانید که این خستگی، آخرین تلاشهای شبکه عصبی قدیمی ذهن شما است که میخواهد در همان وضعیت قبلی، به کار خودش ادامه دهد. کمی طاقت بیاورید و صبر کنید تا این مدار جدید به سیستم عصبی شما وصل شود و قدرت لازم را برای مقابله با عادت قدیمی پیدا کند.
نشانه اتصال این سیستم عصبی جدید آن است که شما بدون تلاش اضافی، کار درست را در زمان درست و بدون فکر کردن، انجام میدهید. این بدان معنا است که شبکه جدید، آنقدر قدرتمند و ضخیم شده که اکنون به پیشفرض جدید مغزتان تبدیل گشته است.
تمرین دوم: برنامهای برای خودشناسی خودتان تدوین کنید
خودشناسی، مسیری مستقیم برای داشتن یک زندگی بهتر، عمیقتر و با کیفیتتر است. اگر میخواهید هوش هیجانی خود را تقویت کنید باید سری هم به درون خودتان بزنید. باید به تحلیلگری تبدیل شوید که تمام تصمیمها و رفتارها را بررسی کرده و پیامدشان را پیشبینی میکند. گفتگوهای درونی را از قلم نیندازید. برگهای کاغذ بردارید و تمام طول روز، آن را به همراه خودتان داشته باشید.
هر زمان که شاهد یک گفتگوی درونی بین خودتان و خودتان بودید، آن را یادداشت کنید. در پایان روز، برگه یادداشت را جلوی خودتان بگذارید و به آنچه با خودتان گفتهاید نگاه کنید. این نوشته، گذشته، حال و آینده شما است. اگر از آن خوشتان نمیآید، چارهای جز تغییر دادنش نخواهید داشت.
بهترین راه برای تغییر گفتگوهای درونی، تلقین است. میتوانید جلوی یکی از جملههایی که هر روز با خودتان میگویید، چیز جدیدی بنویسید. مثلا اگر در طول روز، بارها به خودتان میگویید: «من خسته شدم و دیگه انرژی ندارم!» به جای آن بگویید: «من پر از انرژی و انگیزهام!» شاید بپرسید: «اصلا این کار فایدهای دارد؟» در پاسخ باید بگویم، بیشتر از آن که تصورش را بکنید فایده دارد.
تغییر گفتگوهای درونی از شما فردی تازه با افکاری ناب میسازد که تقویت هوش هیجانی در مقابلش یک ذره کوچک به شمار میرود!
سینوسهای انسانی ما
هر چیزی که در وجودمان قرار دارد، برآیندی از همنشینی جسم و روح ما در کنار یکدیگر و در واقع یک هدیه بسیار بزرگ است. تصور یک انسان بدون احساس از دیدن ترسناکترین فیلمها نیز خوفناکتر است. ما با زبان احساسمان با جهان پیرامون خود ارتباط برقرار میکنیم. هیجانها، ذوقزدگیها، گاهی ناراحتی، دلتنگی، گاهی خشم و دلخور شدن، موجهای سینوسی زندگی انسانها هستند.
چشیدن طعم توانا شدن، یاد گرفتن و به سمت نیروهای مثبت قدم برداشتن با کمکهای هوش هیجانی، بسیار راحتتر انجام میشود. درون ما، جهانی پر از صلح، پر از عشق و پر از توانایی است، اگر گاهی به خودمان هم نگاهی بیندازیم.
خدا را سپاس که شما را در مسیر من قرار داد
و سپاس از شما که مسیر را به من نشان دادید.